ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خونه ی تمشکی

جون گرفتی تمشکی ، هر وقت تم عوض میشه جون میگیری :ایکس 
نظرات 3 + ارسال نظر
یک حقوقدان شنبه 25 آبان 1392 ساعت 14:09

مبارکه
فکر کردم منظورت خونه واقعیته ... گفتم بیام تبریک بگم رفتی خونه تون بالاخره

خانوم میم شنبه 25 آبان 1392 ساعت 17:35

ایرانی یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت 22:06

یک روز یه ترکه ...
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش
و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو،
برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

یه روز یه رشتیه ...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

یه روز یه لره ...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود
و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد

یه روز یه قزوینی یه ...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد

یه روز ما همه با هم بودیم ...،
فارس و آذری و کرد و گیلک و مازنی و لر و بلوچ و عرب و ترکمن و قشقایی و ...

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند ... ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم !!!
و اینجوری شادیم !!!

این از فرهنگ ایرانی به دور است.
آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند.
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد