ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

اتفاقا

پی نوشت : منم مثه پروانه ِ توی پیلم گیر کردم ، و دارم بازش میکنم ، اروم اروم ، و حالا هیچ شکایتی از خدای خودم ندارم ، 

حتمن ی ِ حکمتی هست و من منتظر پروانه شدنم

ی اتفاق ِ اتفاقی

ی چیزی هست ، که باید به زبون بیاد ولی نمیاد ، شایدم نباید بیاد ، 

خیلی وقته حوصله ی بازی با کلمه ها رو ندارم ، ولی ی چیز قشنگ یاد گرفتم 

پیله ی کسی رو نباید باز کرد ، باید اجازه داد بعضی اتفاقا تو زندگی ادما بیوفته ، تا بتونن پروانه بشن ، 

این پیله و پروانه و درک این مسئله باعث شده خیلی جاها حرف نزنم ، اجازه بدم ادما روند رشدشونو خودشون طی کنن 

دوستت دارم خدا 



به هوای باران

دلم یکهو نوشتن خواست ، 

نمیدانم حتی چه باید بگویم ، چه باید بنویسم 

اما دلم هوای باران دارد .

هوای پاییز ، هوای ساز ، 

هوای تو را ..

بدون نقطه ، حاشیه ، صریح

یکی از اخلاقای جدیدم اینه که حرف دلمو راحت بیان میکنم . بدون نقطه ها حرف میزنم ، صریح 

چه بد باشه چه خوب برام مهم نیست 

از ادمایی هم که حرف دلشونو صریح میزنن خوشم میاد 

این ادما هیچی تو دلشون نمیمونه 

غم باد نمیگیرن

دورو هم نیستن ، اینجوری حال میکنم 

بدون نقطه ها حرف بزنیم ، صریح ، واضح ، بدون حاشیه 

اینجوری دوست داشتنی تره 

همه چیزم

من ، غرق ِ دوست داشتن ِ توام ..