ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

نامه ای به خدا

ی جوری ازت دور شدم که هرچی میگردم تو هیچ لحظه ای پیدات نمیکنم 

شاید این همه خوشبختی رو لایق نیستم که تورو فراموش کردم ، تویی که همه ی اتفاقای خوب ِ زندگیمو بی منت بهم بخشیدی ، ی جوری نیستی یا شایدم هستی که من رد پاتو میبینم ولی راحت میگذرم 

منو ببخش ، به خاطر تموم ندیدنا ، به خاطر همه ی دیده شدنام 

هیچ کس مثه تو نمیتونه خوب باشه 

شونه ی خدا

تو گریه میکنی و تو عرش ِ خدا بارون می باره .. 


شونه ی خدا

تو گریه میکنی و تو عرش ِ خدا بارون می باره .. 


اغوشتو باز کن برام

مهم نیست خیلیا چی کار میکنن نمیکنن !

به خودشون مربوط ِ 

اما من امسال ازت خواسته هایی دارم ، که باید به تمومشون رسیدگی کنی ! باید بهم بدی ، باید بغلم و کنی و اجازه بدی تو بغلت زندگی مو شروع کنم ! من منتظر ِ اغوشتم !


کی ؟

بازم برگشتم به عقب ... ولی این باعث نمیشه نگاهم همیشه به عقب باشه ، بر عکس !!

به تنها چیزی که این روزا فکر میکنم خیلی زیاد اینه که کی ؟

"کی" کلمه ی خیلی مهمیه توی این روزای من !! 

عجله دارم یا ندارم مهم نیست ! فقط دلم نمیخواد خسته بشم و به صدا در بیام 

میتونم بگم که این خدای اسمون ها و زمین هر وخ منو اینجوری بی خیال میبینه خوشش میاد هی خیالمو قلقلک بده ! دست ِ خودشم نی .. مام که فعلن عروسک ِ خیمه شب بازیشیم !