سکوت نه از بی صداییست. نفس هست و حرف هم. ناگفته ها و گفته شده ها. شنیده ها و نشنیده ها. سکوت از نبودن بغض نیست. از بی دردی نیست. سکوت از عادت نیست. از روزمرگی و فراموش شدگی. از خواب و رخوت و بی حوصلگی. از دلتنگی. سکوت از فریادهای در گلو مانده است و نعره هایی که هیچ وقت شنیده نشد. همه چیز هست و گوشی نیست برای شنیدن. جز سکوتی که گاه و بیگاه همدم فریادهایی است که بی خبر و ناخواسته از روزهایی دور میاید. از دلتنگیهایی که فراموش شده. از خیانتهایی که به روزگار شده. نه انگار.... باز هم حرفی نیست.
ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم غژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها دوست خوب من وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد ما باید مادرانمان را دوست بداریم وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند ما باید بدویم دستشان را بگیریم تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند ماباید پدرانمان را دوست بداریم برایشان دمپایی مرغوب بخریم و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند برایشان یک استکان چای بریزیم پدران پدران پدرانمان را ما باید دوست بداریم
جمعهء ساکت جمعهء متروک جمعهء چون کوچه های کهنه، غم انگیز جمعهء اندیشه های تنبل بیمار جمعهء خمیازه های موذی کشدار جمعهء بی انتظار جمعهء تسلیم خانهء خالی خانهء در بسته بر هجوم جوانی خانهء تاریکی و تصور خورشید خانهء تنهائی و تفال و تردید خانهء پرده، کتاب، گنجه، تصاویر آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت زندگی من چو جویبار غریبی در دل این جمعه های ساکت متروک در دل این خانه های خالی دلگیر آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
ای کاش میتوانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند ای کاش میتوانستم یک لحظه میتوانستم ای کاش بر شانههای خود بنشانم این خلق بیشمار را گرد حباب خاک بگردانم تا با دو چشم خویش ببینند خورشیدشان کجاست و باورم کنند ای کاش میتوانستم!
سفره ای که پهن شد، اینبار خالی از دلتنگی بود. فقط... بوی گلاب بود و گلهای بی ریشه و درحال مرگ. بین آنهمه سکوت، مرور یک خط از قصه های تو برای گفتن تمام خاطراتم بس بود. راستش را بخواهی... قصد دیدار، هرچه بود از نیاز بود... به خدای بزرگ تو. و تو چه صادقانه هرچه مرهم داشتی، رو کردی وقتی دیدی از نشان دادن زخمهایم شرم دارم. حالا تمام غرور من از با تو بودن این است که از پشت پنجره ای که تو باز کردی، گاهی خدای تو را میبینم که ساده و صبور، آب و خاک و هوا را نوازش میکند و تو آنطرفتر، درسایه یک درخت، آوازهای خدا را زمزمه میکنی
مهرنوش دیه چه خبر؟ خوبی خوشی سلامتی؟ کاشکی دانشگامون یکی بود منو تو با پریس پریس که باابا جای باحال میره که ولی اگه میشد چقد حال میدا میشدیم ۳ تفنگدارررررررررررررررررررر اقا میترکوندیم همرو
به قول قدیمیا ما تا آبپاش!! بیشتر نخوندیم... یه ورقه پاره به اسم کارشناسی ارشد قابل این حرفا رو نداره که به رخ کسی بکشیم... گذشته از شوخی موخی و این حرفا، همیشه در خدمتم خانومی... یا علی
سلام خانوم مهندس..........چطوری؟؟؟؟...........تو سراسری هم رشته ی خیلی خوبی تو شهر خوبی قبول شدی ولی چون کرج نزدیکتره بهتره بری آزاد............حالا کی میخوای شیرینیشو بدی؟؟؟؟.......... من میرم سراسری .............بیا پیشم ....بابای
چقدر خوبه که آدم یکی رو دوست داشته باشه نه بخاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه نه بخاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه بخاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه بخاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشته شدن رو داره
همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه...
واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک میریزه...
برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه...
عاشقه کسی باش که دوستت داره سلام ابجی گلم کجایی داداشی تو دیگخ تحوبلش نمی گیرین بیا منتظزتم
آره عزیزم حتما خبرت می کنم! خوشحال می شم که بتونی بیای. در مورد آدرس وبلاگم هم ٬ این چه حرفیه دختر؟لینک دادن هم اجازه می خواد؟وبلاگ مال خوندنه دیگه.تازه کلی هم خوشحال شدم با دوستای گلت آشنا شدم در مورد اینکه چطوری رفتم اونجا باید خیلی خلاصه بگم :که قسمت بود اینو جدی می گم.یه روز که مثل همیشه از جلوی شیرخوارگاه رد می شدم فکر کردم چه خوب می شد زندگیمو با اینها و به خاطر اینها تغییر بدم! شد! حتما این بار بهت خبر می دم.سعی می کنیم جای نزدیکی ببریمشون که بتونی بیای.
سلام مینوشی جونم. قالب جدیدتم مبارک باشه گلم.. این خیلی بهتر از اون قالب سیاهه است. کاره خودته؟ منم که عاشق رنگ بنفش. فعلاً حس آپ نیست. بذار یه چند وقتی آپ تفلد احسانی آخرین آپ باشه. تا بعد.
مهرنوش من غیرپزشکی ژنتیک-سلولی مولکولی قبول شدم تهران مرکز (شهرک غرب) پزشکی تغذیه(واحد علوم تحقیقات)تهران(تو ذخیرشم البته که تو تکمیل ظرفیت قبولم میکنن(ایشالا) همین دیگه توئم ی هبار بگو چی قبول شدی دقیقا
سلام دوست عزیز[گل]
[گل]*** دفتر عشق به روز شد ***[گل]
منتظر حضور سبز شما هستم[گل]
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما[گل]
التماس دعا[گل]
سلام عسیسم اپم بیا خیلی واسه این پست زحمت کشیدم
سلام وب لاگ زیبایی داری
موفق باشی
الانم چشام سیاهی میره نمیتونم برم وبلاگش !
خیلی دوس دارم زودتر بخونم وبلاگشو
میمیری اخر تو !
سلام عزیز
خوبی؟
خوشی ؟
بدو بیا که آپم
تولدمه
نمیخوای بیایی؟
درهر لحظه از زندگیت موفق باشی
سکوت نه از بی صداییست.
نفس هست و حرف هم.
ناگفته ها و گفته شده ها. شنیده ها و نشنیده ها.
سکوت از نبودن بغض نیست. از بی دردی نیست.
سکوت از عادت نیست. از روزمرگی و فراموش شدگی. از خواب و رخوت و بی حوصلگی. از دلتنگی.
سکوت از فریادهای در گلو مانده است و نعره هایی که هیچ وقت شنیده نشد.
همه چیز هست و گوشی نیست برای شنیدن. جز سکوتی که گاه و بیگاه همدم فریادهایی است که بی خبر و ناخواسته از روزهایی دور میاید.
از دلتنگیهایی که فراموش شده. از خیانتهایی که به روزگار شده.
نه انگار.... باز هم حرفی نیست.
ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم
غژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد
ما باید مادرانمان را دوست بداریم
وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند
ما باید بدویم دستشان را بگیریم
تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند
ماباید پدرانمان را دوست بداریم
برایشان دمپایی مرغوب بخریم
و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند برایشان یک استکان چای بریزیم
پدران
پدران
پدرانمان را
ما باید دوست بداریم
آخی
غر غر غر نکن!!دوس دارم اینجا واسه خودم شب شعر بگیرم!!مشکلی نداری که؟!!!
داشته باشیم مهم نیس!
امروز
ذهنم پر است،
از یک مادیان و کره اش
فردا،
برایت شعری عاشقانه خواهم نوشت
جمعهء ساکت
جمعهء متروک
جمعهء چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعهء اندیشه های تنبل بیمار
جمعهء خمیازه های موذی کشدار
جمعهء بی انتظار
جمعهء تسلیم
خانهء خالی
خانهء در بسته بر هجوم جوانی
خانهء تاریکی و تصور خورشید
خانهء تنهائی و تفال و تردید
خانهء پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...
ای کاش میتوانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانههای خود بنشانم این خلق بیشمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند
خورشیدشان کجاست
و باورم کنند
ای کاش
میتوانستم!
امشب دلم فقط شعررر میخواددددد
سفره ای که پهن شد، اینبار خالی از دلتنگی بود.
فقط... بوی گلاب بود و گلهای بی ریشه و درحال مرگ.
بین آنهمه سکوت، مرور یک خط از قصه های تو برای گفتن تمام خاطراتم بس بود.
راستش را بخواهی... قصد دیدار، هرچه بود از نیاز بود... به خدای بزرگ تو.
و تو چه صادقانه هرچه مرهم داشتی، رو کردی وقتی دیدی از نشان دادن زخمهایم شرم دارم.
حالا تمام غرور من از با تو بودن این است که از پشت پنجره ای که تو باز کردی، گاهی خدای تو را میبینم که ساده و صبور، آب و خاک و هوا را نوازش میکند و تو آنطرفتر، درسایه یک درخت، آوازهای خدا را زمزمه میکنی
این احمق آپ کرده!
خداوند ناصرتون باشه
سلام مهرنوشی جونم





هم؟
به من میگی دست و پا چلوفتی ؟
واساااااااااااااا بینممممممممممم
هه هه
خوب البته راس گفتی دیگه
مهرنوش دیه چه خبر؟


خوبی خوشی سلامتی؟
کاشکی دانشگامون یکی بود
منو تو با پریس
پریس که باابا جای باحال میره که
ولی اگه میشد چقد حال میدا
میشدیم ۳ تفنگدارررررررررررررررررررر
اقا میترکوندیم همرو
من 2 تا لینکدونی :دی
یه همشهری هام یکی هم دوستای دیگه :دییییی
سلام
من ادبیات فارسی خوندم اونم تو شش ترم .
به قول قدیمیا ما تا آبپاش!! بیشتر نخوندیم... یه ورقه پاره به اسم کارشناسی ارشد قابل این حرفا رو نداره که به رخ کسی بکشیم...
گذشته از شوخی موخی و این حرفا، همیشه در خدمتم خانومی... یا علی
ღ♥ღ درگذشت خاطره ها ღ♥ღ عالیه به من هم سر بزن.من لینکت میکنم
سلام...
بوس..
تبریک واسه دانشگاه...
موفق باشی عزیز دل...
سلام خانوم مهندس..........چطوری؟؟؟؟...........تو سراسری هم رشته ی خیلی خوبی تو شهر خوبی قبول شدی ولی چون کرج نزدیکتره بهتره بری آزاد............حالا کی میخوای شیرینیشو بدی؟؟؟؟..........

من میرم سراسری .............بیا پیشم ....بابای
.__________#####_____##___آپم___##
_________#____##_____##________##
________#_____##_____##___زود___##
________#_____##_____##________##
_________#____##_____##___بیا___##
__________#####______##_______##
______________##_______#######__
______________##_________####____
منتظرتمااااااااااااااا[چشمک]
سلام.
منم متاثر شدم.خیلییییییییییی
چقدر خوبه که آدم یکی رو دوست داشته باشه نه بخاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه نه بخاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه بخاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه بخاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشته شدن رو داره
همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه...
واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک میریزه...
برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه...
عاشقه کسی باش که دوستت داره
سلام ابجی گلم کجایی داداشی تو دیگخ تحوبلش نمی گیرین
بیا منتظزتم
سلام
گلم
میام مثل همیشه که میومدم
نوکر هم نیستی سروری
بزرگی
حتما بازم میام
راستی یه چیزی بگم
..........
اگه بخوام پیام خصوصی واست بزارم
چطوری می تونم ؟
سلام .صبح بخیر.
مهرنوش جونم دوست دارم اگه ایرادی نداره اون اما رو بشنوم
ممنون اومدی گلم
بازم بیا پیشم
من باید برم سرکار وگرنه بیشتر مینوشتم
مرسی عزیزم
به خاطر دلداری هات مرسی گلم...
آره عزیزم حتما خبرت می کنم! خوشحال می شم که بتونی بیای.
اینو جدی می گم.یه روز که مثل همیشه از جلوی شیرخوارگاه رد می شدم فکر کردم چه خوب می شد زندگیمو با اینها و به خاطر اینها تغییر بدم! شد!
در مورد آدرس وبلاگم هم ٬ این چه حرفیه دختر؟لینک دادن هم اجازه می خواد؟وبلاگ مال خوندنه دیگه.تازه کلی هم خوشحال شدم با دوستای گلت آشنا شدم
در مورد اینکه چطوری رفتم اونجا باید خیلی خلاصه بگم :که قسمت بود
حتما این بار بهت خبر می دم.سعی می کنیم جای نزدیکی ببریمشون که بتونی بیای.
سلام
اول تبریک به خاطر ورود به دانشگاه
دوم این وبلاگ الهام خانوم کدومه؟
ویلون می زنه؟
سلام مینوشی جونم.
قالب جدیدتم مبارک باشه گلم..
این خیلی بهتر از اون قالب سیاهه است.
کاره خودته؟
منم که عاشق رنگ بنفش.
فعلاً حس آپ نیست.
بذار یه چند وقتی آپ تفلد احسانی آخرین آپ باشه.
تا بعد.
راستی تو خبر نامه عضو شدی؟
مینوشم کد لوگوتو واسم کامنت بذار میخوام بذارم تو وبلاگم.
من که هر چی گشتم کدشو پیدا نکردم!
راستی شیطون چی کار کردی که جلوی تعداد نظراتت دو تا صفر میندازه؟
من آپیدم!
سلام مهرنوشی جونم
اره بخداااااااا



فرض کن وارد دانشگاه که میشدیم همه سوراخ موش میخریدن ۳ میلیون
اقا جلو پسرا زیرپایی میکشیدیم با مخ برن تو دیوار
چه حالی میداد
کاشکی میشد
مهرنوش من غیرپزشکی ژنتیک-سلولی مولکولی
قبول شدم تهران مرکز (شهرک غرب)
پزشکی تغذیه(واحد علوم تحقیقات)تهران(تو ذخیرشم البته که تو تکمیل ظرفیت قبولم میکنن(ایشالا)
همین دیگه
توئم ی هبار بگو چی قبول شدی دقیقا
میگم مهرنوش..!



قالب عوض کردی یا من کوررنگی گرفتم؟
اگه قالب عوض کردی قالب جدید مبالک
سیاه سفید
سیاه سفید
سیاه سفید..خوبه سیاه ...سفید..حالا سفیدشو خواستی!
عجب!اینکه نوشتی ایمیل دیده نمیشه یعنی ایمیلمو واست بزارم دیگه؟!!
چشم!!چاکرتم هستم!ایمیل چیه!جون بخواه!
اینجوری نگو مهرنوش من عذاب وجدان میگیرم
یعنی الانم دارم.....ببین علتش این بوده که تقاضا واسه رشته ی علوم سیاسی تو دانشگاه مازندران کم بوده...............
من دلم گرفته ...نمیخواستم اینجوری بشه که شما دوتا...................
لعنت به این ............