ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

تمشک با خونه ی تمشکی ش !

می خوام خودم باشم ! برای خودم ! 

امروز ی دل سیـــــــــــــــــــــــــــــر مثل ابر باریدم !! 

به آسمون ِ دل ِ ی بنده ی خدائی که این روزا نیمی از سختیای من مال ِ اون بود ِ !! 

خُب روزگار ِ دیگه !! 

از دار ِ دنیا چی دارم ؟ هیچی !!
چهار تا دوست که خوبن ! و مهربون ! 

مثل همون روزا که برای خونه ی شبای نیلوفریم حرف می زدم !! 

میخوام برای خونه ی تمشکی م بگم !  

چقدر سخته با سردی ادمائی که دوسشون داری روبرو بشی !
درسته که خطا کاری ! و همه خطاکار به حسابت میارن !
اما سخته ! که از آینده بترسی ! و خودتو بسپری دست ِ روزگار ُ  

بگی هر چه باداباد !  چقدر سخته دوست داشته باشی واسه ی 

علاقه هات پا رو همه چی بزاری ُ اخرش دست ِ سرنوشت تورو به باد بده ُ 

نفرین کسی دنبالت باشه یا دل کسی رو نا خواسته بشکنی ! 

خیلی سخته !! نه ؟ دلم برای خودم همه ی دخترا و پسرا می سوزه ! 

چقدر سخته بترسی ازین که بخوای چیزی بگی ُ نتونی ! 

دوست دارم تغییراتی اینجا بدم ! لینکائی رو که دوسشون دارم که هیچ 

اونائی که نه رو حذف کنم ! به درد ِ دخترک ِ اشتباهی دچار شدم !! 

 

خدایا خستگی هام رو با تو تقسیم میکنم !  

 

نظرات 25 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 00:52 http://bighararan.tk

سلام
خوبی؟

امان از دست این خانومها...![

اسمه پسته جدیدمه!!!!!!!!
بیا بخون
منتظرتم
فعلا بای

پسر آریایی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 01:43 http://parsmen.com

سلام بانو. فکر میکردم وقتی برگردی با کلی انرژی و امید بر میگردی. اما انگار خیلی دلت پره. ولی خوبه که قدر میدونی، قدر اونایی که کنارت هستن و بدون غرور همراهیت میکنن.
من برای خیلی ها حکم دیواری داشتم که وقتی دلشون میشکست می امدن و بهش تکیه میکردن، اما دست آخر چیزی جز غرورشون نسیبم نمیشد. انگار که ارث پدری طلبکار بودن.
امیدوارم از وبلاگت منو حذف نکنی.
ممنون که سر زدی بهم.
(پسر آریایی)

ابر بهار سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 02:53

به سلام

نوشی خانوم سفر بخیر

ها؟چی شده ؟؟

خب اگه ناخواسته بشکنیم هم باز نفرینش پی زندگیمونه یعنی

فـ ـرزاد کـ ـافـ ـه چـ ـی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 06:05 http://cafe40cheragh.blogsky.com

یه آه خیلی بلند...
این پستت رو کامل درک میکنم... با تمام وجود...

√ دخترک ِ اشتباهی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 07:24

آخ گفتی بـــــانو [:S001

چقدر سخته بترسی از این که بخوای چیزی رو بگی و نتونی :(

+~+~+~

میدونی گاهی تصمیم ِ جدیم ُ میگیرم و با خودم میگم تو میتونی حرفت رو بزنی میتونی ...
مثلا وقتی میخوام یه حرف رو محکم به مامانم بگم یا حتی به بابام تا یک قدمیشون میرم و صداشون میکنم ولی وقتی اونا روشون ُ برمیگردونن ببینن چی میخوام بگم ...
انگار همراه با آب دهنم تمام جمله های توی ذهنم رو هم قورت میدم و میترسم که حرفم رو بزنم و حرفام رو فراموش میکنم ...

و حرف دیگه ای رو به زبون میارم !

√ دخترک ِ اشتباهی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 07:24

+ بد دردیه :دی
توصیه میکنم حتما این کار رو کن !
تو رو نمیدونم ولی خودم وقتی اینکار رو کردم انگار یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شد :دی

√ دخترک ِ اشتباهی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 07:25

خدا خیلی مهربونه نمیزاره تقسیمش کنی همشُ ازت میگیره :دی

قفونت برم مراقب خودت باش :*

سپیده سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 10:45 http://javedanegi.blogsky.com

خوش به حالت با اون آسمون دل بنده خدایی که براش باریدی...

چقدر خوبه که حس کنی یه آسمونی برا جای دادن ابرای دلت داری.... باید اسمون بزرگی باشه!

همون قدر که خستگی هاتو باهاش تقسیم می کنی لبخندتم تقسیم کن! خدا عاشق لبخند توست!

بهاره سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 11:16 http://www.pashe-koori.blogsky.com

سلام تمشکی جان.خوبی؟منم خیلی دلم میخواد یه دل سیر اشک بریزم اما نمیتونم.خطاکار بودم اما دیگران فرصت جبران کردن را ازم گرفتند.

میستر شاتن سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 11:28 http://shade-man.blogfa.com/

سخته...

اما تنها کاریه که میشه کرد

غزلک سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 12:55 http://yeghazalak.blogspot.com

خیلی بده اینکه تمام امیدتو بزاری روی یه کاری ولی شامل قسمت و سرنوشت باشه

سوفی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 13:00

نــــــــــــــــــــــــه !!!
نباید خودتو بسپاری دست روزگار تمشکی ..
هر چقدرم تصمیم گرفتن سخت باشه بازم باید واسه تصمیم گرفتن تلاش و فکر کنی ..
همیشه روزگار چیزای خوبو وست در نظر نمی گیرن ..

مژگان سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 17:02 http://ninijon.persianblog.ir

ای جونم مگه پسر همسایه ما مرده که تو اینقده ناراحتی خوشگل من ...هر کاری که دوس داری انجام بده صاحب اینجا تویی عزیزم

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 17:06 http://toranjbanoo.blogsky.com/

راستش من هم خیلی وقتا می خوام بعضی لینک ها رو حذف کنم اما اینقدری همه ی دوستام رو دوست دارم که توی بدترین شرایط هم این کار ازم برنیومده.. حتی اگه طرف سال هاست آپ نکرده به سختی حذفش می کنم.
اما خب درست می گی.. بعضی وقتا یه انقلاب لازمه.

دورآباد سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 19:13 http://doorabad.blogfa.com

خیلی دل پری داریا.
سلام.

leila سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 19:30 http://www.spotdark.blogfa.com

چی شد باز دختر؟؟؟؟
می دونی چند وقته که ننوشتی کلی دلم واست تنگ شده بود!!!

آهسته وحشی می شوم ... چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 11:35 http://baroonebahar.blogfa.com

سلام تمشک بی معرفت !
ما موندگاریم یا حذفیم ؟؟
نمیای اون وری ؟

فرناز چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 15:04 http://farnaze-naz.blogfa.com

سلام تمشکی...
چه عجب بابا...
اخخخ انقد حال خوبی به آدم دست می ده که هر چی تو دلت جمع شده رو یهو بریزی بیرون اونم با حروف بارونی...
اره خیلی سخته که بخوای یه چیزی رو بگی اما پشت لبات گیر کنه..جرات نکنی بگی..ادم خیلی اذیت میشه..
دلخوشیمون اینه که خدا همه چی رو میبینه..
میبینه که خطا کار بودیم درست اما دنبال جبرانشم بودیم اما نذاشتن..

فک کردم با شولوخ پلوغ سفر رفتنت دیگه چیزی واسه غصه خوردن نمیمونه اما اومدم دیدم بازم بارونی هستی

یک عدد miss سرخوش چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 18:58 http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

سفر به خیر بانو تمشکی جون!
:)
این جملت رو با سلول سلول بدنم درک میکنم : چقدر سخته با سردی ادمائی که دوسشون داری روبرو بشی !!!!
حتی اگه مقصر باشی 8-|
بی اعتنایی ادمو یخ میزنه!
خیلی حرفا به خاطر این ترس ِ لعنتی ناگفته میمونن!
!!!
من که اصلا تو لینکات نیستم! :دی پس غصه نمیخورم که قراره پاکم کنی! :)

مرسی !
اره خیلی حرفا !

سارا چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 22:31 http://pourucista.blogfa.com/

سلام عزیزم
مرسی از این که نیومدی وبم با اینکه ازت خواهش کردم
من آهنگ وبلاگتو می خوام
خواهش می کنم

بهم سر بزن

گندم چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 23:37 http://daily-of-me.blogsky.com

فحشت بدم؟؟! ازاونایی که ی دونه میگم ۷ ۸ تا از بغلش در میره!

سیاوش پنج‌شنبه 4 شهریور 1389 ساعت 18:52 http://Www.Save-Your-Life.BlogFa.Com

تمشکی دلم لک زده بود واست الکییییییییییییییییی
(واژه الکی رو از زبان یکی از دوستان جنوبی با لهجه ی شیرینش شنیدم و تو هم سعی کن با لهجه ی جنوبی بخونیش )
تلفظ صحیح: Aleeeeeeeeekiiiiiiiiiiiiiiiii
ای داد باریدن واسه چی؟ با سردی ِ سرد مزاجان سخت باید ساخت، شاید اون حسشون گذرا باشه و به زوری با گذر زمان همون حس و حال قبل رو به دست بیارن یکم صبوری کن ...
معذرت خیلی دیر اومدم باید ببخشی ....
زود خوب شو ....

ممو جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 03:51 http://www.paramemo.blogfa.com

چرا کسی چیزای خوبشو با خدا قسمت نمی کنه؟

lمهسا جمعه 5 شهریور 1389 ساعت 08:34 http://rythmeshgh.blogfa.com/

دارم قسمتایی از زندگیمو مینویسم
خواستی بخونی رمزش عدد۱
این نظر تایید عمومی نشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد