ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
حواسم به هیچی و هیچ جای این دنیا نیست .. نه تلخ میگذره نه شیرین ، تنهام ُ توی تنهائیم غرقم ! شاید خوب باشه شایدم بد .. چون ی کارائی میکنم که بعدش تعجب میکنم .. تمام سرم رو زخم کردم ُ بعدا دیدم چقدر خون اومده .. بگذریم .. دیروز نذری داشتیم .. شله زرد ! مامان خیلی مریضه !! و من بیشتر از همیشه نگرانشم .. بیماریش داره بیشتر خودشو نشون میده که باعث عذاب روزای منه
ی پا کدبانو شدم .. غذا درست میکنم .. خونه تمییز میکنم .. تمام کارائی که ی زمانی بدم میومد رو الان انجام میدم با رضایت کامل ! کاش خدا کمک کنه و مامان خوب بشه که خوب شدن ِ مامان محال ِ و اگه بشه ی معجزه س
* هر چی روابطم با آدما بیشتر میشه .. بیشتر احساس میکنم که باید دور بشم .. دارم گوشه گیر ُ منزوی میشم .. حوصله ی نت بازی و دوستی های صمیمی توی نت رو هم دیگه ندارم .. تنها دوستای قدیمیم هستن که باعث ارامشم هستن مثل آیدا ابر بهار !! و گندم که دوست مجازی ُ حقیقیم هست ! اینا شاید همون بزرگ شدن باشه که من دچارش شدم !
میخوام برم .. میخوام از نو شروع کنم و تنها ! میخوام تغییرات بدم .. و باید متفاوت باشه ، شاید پشیمون شم اما ... میگذره : (