ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
جدیدا به هر بلاگی که سر میزنی نوع ِ نگارشش تغییر کرده
کمتر نگارش ِ ساده میبینی ...
جدیدا همه از پیچیدگی خوششون اومده ..
اون روزی رو میبینم که روزانه نویسی باز هم از پر بازدید ها بشه ...
× دوتا امتحانی که دادم افتضاح بودن ... هر چند باز یکیشو استاد اومد سر جلسه کلی با هم گپ زدیم و کر کر خندیدیم ُ اخرشم به خاطر برگم و خوب نوشتنم اسممو پرسید ُ اینا .. ولی خب خبر نداشت بفیشو چقدر داغوووون نوشتم
امتحان دومی هم یکی از افتضاح ترین امتحانای توی عمرم بود .. با اینکه خیلی زحمت کشیده بودم و خونده بودم !! اما تحلیلی بود و از جاهائی که گفته بود سوال نمیده ... : ( 5 نمیشم !!!
شب با اینکه جنازم رسید خونه چون شبش 1 ساعت فقط خوابیده بودم ، رفتم عروسی عروس داماد کوچولو بودن .. البته سنی ! بعدشم رفتیم تا 2 نصفه شب خیابون گردی و بزن برقص ... شوهر خواهری قول داد اگه برم برقصه ... اما نرقصید
اخرشم گفت نشد برقصیم ... اما دفه دیگه قول میدم باهم برقصیم
وای مرده بودم از دستش از خنده .. انقدر شیطنت کرد تو ماشین که نگوووو ... از کورس ماشین سواری گرفته برو تا تهش ..
دیشب هر کی به ما رسید گفت ایشاا... عروسیت اخراش دیگه کم اورده بودم ... گیر میدیناااا
پدر شوهر خواهری میگفت من تو این عروسیا نرقصیدم .. ولی عروسی ِ تو میخوام برقصم ... همه جیغ میزدن .. سوت میزدن ... اخرش ازش قول گرفتن .. کلی کر کر خنده بود دیشب
× کمی تلخم ... عصبیم .. گرفته م ... اینا امروز مامان بهم یاداوری کرد ... وقتی کلی میک اپ کرده بودم و گفت که بهت نمیاد ... گفت چهره ت اصن ی جوریه .. به خاطر میک آپت نی به خاطر خود ِ چهره ته !
وایی چه قد خوش گذشته بهتون عروسی
ما هم آخرای شهریور یه چندتایی دعوتیم...عروسی پسر عمه ام هم هست...آخ جون...می ریم کلی صفا می کنیمممممممممم
میدونی چرا نوع نگارش وبلاگ نویسا عوض شده ؟؟ چون زندگیشون در حال تغییر ِ نوشی .. چون روز به روز بزرگ تر میشن و دیدشون نسبت به همه چی عوض میشه ..
خود ِ من نسبت به چند سال قبل یا شایدم چند ماه قبل نگارشم عوض شده ... بدون اینکه بخوام بفهمم یا اینکه بخوام ..
من که از همین الان هم میبینم روزمرگی نوشتن بیشتر هواخواه داره
شیرین چپ کرده است! در حد یک عدد تیم ملی!
خوبی تو؟ زندگی در چه حاله؟
به به! نوش نوش خانوم.
کلی خوشحال شدم دیدم برگشتی به همون آپای قبلیت.حالا عروسیه تو هم نشد اشکال نداره ... مهم بزنو برقصه.بگو نمیخواید برقصید برای چی بهونه میارید؟ مرد هستید الان یه قر بدید ببینم خب
اخــه بدیش اینه که اون ورِ عروسی هم خبری نیست که !!!!این روزا نمی دونم چرا همه می نالن ! همه اونایی که عجولانه انتخاب کردن.
معتقدم باید وقتش برسه !!!
روزانه نویسی و دوست دارم ! به ادم ارامش می ده .
اووووم . دیگه هیچی .
بوس بوس تمشکی
سلام تمشکی خوشگل من
خوبی؟
ببخش که دیر آمدم بازگشت دوباره ت رو تبریک بگم. اما این که آمدی دلم رو قرص کرد.. کلی خوشحال شدم... همین که هر روز یه شماره به عددهای جلوی اسم وبلاگت توی ریدرم افزوده می شه برام کلللی ارزش داره...
خوشحالم که هستی، هرچند عصبی. هرچند گرفته. اگرچه دوست دارم شاد باشی.. تمشکی ِ همیشه ی من باشی...
می بوسمت عزیزم.