ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خیلی وقت بود مُردگی میکردم .. تا اومدم برسم به اتوبوس رفت ... خیلی وقته اتوبوس سوار نشدم دلم میخواد با اتوبوس بیام ... اما نشد .. راه ِ 10 مین َ رو یک ساعت تا در خونه پیاده اومدم .. خیلی وقت بود با مردم نبودم .. و فقط خودم بودم ُ اطرافیانم .. امروز راه رفتن .. نفس کشیدم .. پیرمردیو دیدم که کرکره رو نصفه کشیده بود پائین و با رفیقش دووز بازی میکرد .. بچه هائی رو دیدم که گریه میکردن و خوراکی میخواستن .. از کنار ِ ی گل فروشی رد شدم ... عجب بوئــــــــــــــــــی ... چه کاکتوسای خوشکلی ... چه گلای نازی ... مغازه صوتی تصویری بود .. چقدر نمای تی وی عالی بود ... مردم حرکت میکردن ... هرکدوم تندتر از من ... تمام دکه های روزنامه فروشی ِ سر راهم رو زیرو کردم .. یکی پای تلفن از چک حرف میزد ... یکی مهربون بود خیلی خوب جواب میداد ... یکی انگار ارث باباشو طلب داشت اخموووو بود .. هر اتوبوسی از کنارم رد میشد خندم میگرفت ... اگه 10 مین صبر کرده بودم این همه راه نمیرفتم .. اما دوست داشتم .. حس خوبی داشتم .. تا برسم در خونه شاید 20 تا اتوبوس از کنارم رد شد ..وقتی میوومدم از خیابون رد شم ماشینا چراغ میزدن که یهو نپرم وسط خیابون ... انقد حس خوبی داشتم .. حس اینکه منو میبینن !! خیلی خوب بود ... (الان هر کی ندونه فک میکنه هیچکی دوسم نداره) حس ِ خاصی بود .. وقتی هی راهمو دور میکردم .. وقتی وارد پاساژ شدم .. انواع لباسا .. گوشیااا .. انواع ادما ... با زبونای متفاوت و شیرین ... وای دوست داشتم ... بعد از مدتهااااااااااااا امروز زندگی کردم !! زندگی !
از وبلاگ سیاسی مذهبی ما دیدن نمایید
متشکرم
سلام. اهر تو عاقلتر شدی. قطعن همین طوره. همه ما در یه برهه ای از زندگیمون عاقلتر میشیم و این خیلی خوبه. منم عاقلتر شدم. دست کم دوست دارم عاقلتر بشم. این روطها همش دارم فکر میکنم . به بودنم. تو زندگیم ادمای زیادی اومدن و رفتن. هاشور خورده زندگیم زیادهو اما باید ادما رو چیزای خوبشونو برداشت و بقیه رو تف کرد لای درز یه دیواره اجری. انسان بودن اون چیزیه که هر روز دارم تمرین میکنم. همه ما به این تمرین نیاز داریم. برشی از بودنمون همونیه که تو تو این پست نوشتی. باید بود و دید و انتخاب کرد . و اینگونه زیستن چقدر لذت بخشه. اینجا تو عالم وب برای من بودن لذت بخشه . فارغ از جذابیتهای ظاهری. مهرنوش خانومی داره میره تو فاز دیدن و بودن و انسان زیستن و این لذت بخش ترین جنبه زندگیه. مطمئن باش. الان افتادم به یاذ ائورا. مدتهاست که نمیدونم وبلاگش چیه ادرسش و لی هر جا هست خوش باشه و پایدار.
پریسا توی فیس بوک هست ...
ممنونم ... گاهی وقتا ی تلنگر از طرف دوستان لذت بخش تره ..
داری بهم امید میدی .. میدونم هیچ کدوم ِ اینا نیست .. اما تو داری بهم امید میدی و من عاشق ِ این امید دادنتم ... ممنونم : )
ی وقت مثه این سریال ماه رمضون نزنه به سرت بپری وسط خیابونا! ماشینا میزنن لِهِِت میکنن
شاعر میگه: تا شقایق هست زندگی باید کرد
تو اجتماع بودن خیلی خوبه، من اجتماعو خیلی دوس دارم
اونجوری میشه خودکشی .. خدا نمیبخشه که : (
اره .. خیلی خوبه ... اما دورادورررررر بهتره
قربون ِ شاعر ...
وای که چه لذت بخشه گاهی این دیدنهایی که حوصله نداریم ببینیم کاش گاهی ۱۰میندیرتر به اتوبوس برسیم وهمه اینا روتکرار کنیم دوستداشتم این پستت روخیلی
موافقم ..
زندگی گاهی میتونه خیلی شیرین تر از اونچیزی باشه که هست !!
فقط کافیه ما بخوایم
مقسی جیگر :*
با هم :*
سلام تمشکی خوشگل من
چه با تمام وجود حرفات رو حس کردم..... باور می کنی من هم مثل امروز تو خیلی وقتا کلللی پیاده می رم تا حس کنم هنوز هستم... هنوز زنده ام.. ماشین نشدم.... حس واقعا خوبیه.... خوبه این زندگی...
اره این زندگی با همه ی بدی هاش .. این خوبی توش گمه ... ما ادما باید خودمون پیداش کنیم ..
واقعا موافقم باهات :*
وقتی بین مردم باشی...واقعا انگار که زندگی کردی....تنهایی بدترین چیز برای یک زندگیه...گرچه گاهی لازمه ولی نه واسه همه عمر....هر دو رو که تجربه کنی یه زندگی واقعی رو تجربه کردی
به نکته ی قشنگی اشاره کردی ..
موافقم الهه ...
ممنونم :*