ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
جدیدا با گندم از ساعت 10 اینا شروع میکنیم به حرف زدن تا حدود 3 ساعت ، این روزا که خیلی از هم دوریم نمیشه گفت حرفامون بیشتر ِ ولی جمع که میشه تلنبار میشه و گذر زمانو نمیفهمیم ! ی ِ شب که تا ساعت 3.30 نیمه شب حرف میزدیم :D این روزا حس میکنم هیچ کسیو ندارم ، هیچ کسی نیست هوامو داشته باشه ، آرومم کنه ، دلداریم بده ، بغضام تلنبار میشن و فقط تو دلم میگم صبر کن .. وقتی با گندم حرف میزنم آروم میشم .. صفر میشم و دوباره توانائیم میره بالا ! خُب این عالیه و من ازش ممنونم که هست ! هر چند دور اما هست !
× گربه رو نرفته باید کشت ! :D
یه جا خوندم نوشته بود آدمی که روزی یک بار گریه نکنه آدم نیست!
با بغضات کنار بیا بانو، می گذره...
میدونی بیشتر از همه چی دردناکه ؟
اینکه باید حرف بزنی و نمیزنی ..
یادم رفته حرف زدنو .. :اس
این اذیتم میکنه : (
خوبه که گندم هست...
خوبه که اینجا می نویسی...
خیلی خوبه تمشکی من.. خیلی....