ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

هفته نامه ی بنده این بود !

سام !

اولین هفته ی دانشگاهی -:

شنبه ~> رفتم دانشگاه 7.30 بود ... نشستم توی سالن انتظار ... هیچ کس نبود جز چند نفر ... ی دختری با 2 صندلی فاصله نشسته بود ... گفتم ترم اولی هستی ؟ اخه روز امتحان جلوی من نشسته بود :ی گفت اره ... گفتم چند واحد بهت دادن گفت 16 تا ... گفت تو چی ؟ گفتم 17 تا .. خلاصه اشنائی دادیم و دختر دیگری اومد کنار ما نشست و شروع کرد به صحبت و نصیحت ... گفت اینجا به هیچ پسری نگاه نکنین ... تو دانشگاه پر میکنن که این دختره عاشق منه :ی بعدشم به دخترا اعتماد نکنین ... بدتر از پسرا همینان ... شماره با دخترا رد و بدل نکنین مگر بشناسین ... امارتونو پسرا از همینا در میارن ... بیچارتون میکنن ... (احساس کردم چقدر مردم عقده ای هستن ! ) خلاصه من گفتم احتمالا" کلاسم تشکیل شده ... میرم بابای ! رفتم و دیدم نه هنوز اما دخترا همه نشستن ... کلاس کاملا" دخترونه بود ... اکثرا" ترم اولی بودیم :ی .. عالی بود ... چند تا از بچه ها مال حقوق بودن ... رفتم پیش یکی نشستم ... که بعد 1 روز فهمیدم اسمش یاسمن !! :ی پیش هم بودیم و استاد با 30 مین تاخیر اومد و شروع کرد درس دادن ... جمعیت شناسی ... از اونجائی که کولر رو تا اخرین حدش زیاد کرده بودن ... هیچی نمی شنیدیم و با یاسمن میگفتیم و کر کر میخندیدیم ... خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو کنم دوست شدیم !! ساعت بعد که زبان داشتیم هم با یاسمن بودیم ... :ی خیلی خوب بود ... دیگه اخر استاد گفت شما دو تا حرف نمیزنین ما استفاده کنیم ها :ی منم گفتم استاد شما بگو ما چی بگم تا شب براتون حرف میزنیم ... خندید و گفت حالا 2 کلمه بگو ... تا شب نگو که مخم می ترکه ...

- استاد میگه بچه ها اگه سوال دارید بپرسید !؟ یکی از اون ته برگشته میگه ... استاد ماشینتون چیه :ی

* زانتیا .... سبزه !! میخوای پنچرش کنی ؟ یا خط بکشی ؟؟؟ سبزه :ی

سمیرا اومد (دختر دائیم ) رفتیم روزه خوری تو خیابون :ی کل دانشگاه و گشتیم و روناک دوستش اومد و رفتن سر کلاس ... من هم رفتم واسه دست کاری تو انتخاب واحدم :ی ساعت 4 هم سر کلاس جامعه شناسی ... نیوشا همون دختری که صبح با هم بودیم رو دیدم ... کلاسمون با هم بود ... اومد پیشم نشست ... با هم بودیم ... اقا استاد خودش کر کر خنده بود ... کل کلاس و ما خندیدیم !! خیلی ناز بود ... اقای زکیخانی ! وقتی رسیدم خونه مانی ... افتادم ... عمو اینا خونمون مهمون بودن که منو مانی نرفتیم خونه خودمون ... پریوش میگفت (مامانم) میخوان حرف پسر عمومو بزنن ... اخه چند وقت پیش که خونمون بودن ... جروبحث مادر پسرو توی اتاق شنیدن که ... حالا ... منم به مامان گفتم حوصلشونو ندارم ... اتفاقا این پسر عموی لبو !! کلی سراق منو گرفته بوده ... که اگه بودم انچنان تو دهنی میزدم که دیگه چشاش نبینه :ی با قرص خوابیدم ..

یک شنبه ~> کلاس فارسی داشتم تا 9.30 که با یاسمن تا 8.30 نشستیم نیومد رفتیم ... منم به بابا گفته بودم میشینی منو می بری خونه ... من حال ندارم با مترو و کوف و زهر مار برم خونه :ی بیچاره نسشته بود تو ماشین که من برم :ی رفتیم خونه ... نزدیک 10 رفتم خونه مونا اینا ..!! تا 12.30 اینا با هم بودیم ... شب خونه دوست بابا دعوت بودیم ... عظیمیه ... دیگه بابا گفت مامانم ببریم ... بریم خونه مانی ... منو بردن دانشگاه و خودشون رفتن خونه مانی ... 3 تا 5.15 کلاس مبانی حقوق داشتم ... وای ی ی درسی بسیار توهمی :ی ... 3 واحدی ... ازونا که جونت بایــــــــد در بیاد و گرنه خود کیهان لو در میاره ... استادمونه ... یک خانومی با ناز و عشوه های بسیار موزون و جالب ... بینی عملی ! این باربی زشتا هستن :ی ... البته زشت نیستا !! اگر بینی شو عمل نمیکرد همه چی توی صورتش میزون بود الان لب هاش زیادی بزرگ و البته ... بی تناسب هست ! و این اصلا" جالب نیست ! سر کلاس همه ساعت رو هل میدادن تا بره جلو ... :ی 5 تعطیل کرد :ی ... از کلاس اومدیم بیرون ... با شیوا و نیوشا ...

توهم بود !

نه ... نه !!

بارون بود ... از پنجره بارون رو دیدم ... سه تائی ذوق کردیم ... رفتیم بیرون ... که کتاب رو بخریم ... اخه اگه از کلاست میای بیرون نری کتاب بگیری ... بی کتاب میمونی :ی سه تائی رفتیم و زنگ زدم که ببینم کجان ؟ دیدم هنوز خونه هستن ... شیوا که رفت ... کتاب گرفت و اتوبوس اومد رفت ... نیوشا که میرفت خوابگاه .. ولی رفتیم دنبال کتاب ... 40 دقیقه ای معطل بودیم و کلی گشت زدیم تو خیابونا ... اونم گفت من 4 شنبه کلاس دارم شاید برم کرمانشاه (شهرشون) اونم رفت من موندم ... ترافیک بود ... بارون میومد ... خیس خیس بودم زیر بارون ... واقعا" بهم چسبید ... حال کردم ... دیگه 6 بود اومدن دنبالم ... رفتیم ... رسیدیم .. گفتیم ... دوست بابا که میگیم عمو عباس رو کلی اذیت کردیم ... اخر شب اومدیم ...

دوشنبه ~> تعطیل بودم ...

سه شنبه ~> رفتم واسه 1 کلاس ... اونم تاریخ ... 2 تا کتاب گرفتم ... 13 هزار تومن ... کی میخواد بخونه نمیدونم ... یک عدد معلم از خود راضی زشت .... + دوستی به نام مینا ... که خواستیم بریم کتاب بگیریم ... متاسفانه برادرش اومد رفت !

چهارشنبه ~> عید شما مبارک !!

2 صفحه زبان ... 100 سال طول کشید ترجمه کردم ... واسه خودم و حافظه م متاسفم ... همه چی رو فراموش کرده بودم .. 3 سال زبان نرفتم خوب ... وگرنه الان تافل داشتم ... خاک تو مخم !

پنج شنبه ~> ادامه ی ترجمه ... راستی دیشبش دائیم بعد 5 سال اومد خونمون ... فوضولی ... کلی اراجیف گفت که هیچی نفهمیدم ... فقط اینو فهمیدم که جایزه میدن که دانشگاه قبول شدم .. :ی

جمعه ~> تازه پاشدم از خواب ... یک لیوان چای اذر ماهی ... + 2 عدد شیرینی دانمارکی که می دوستم را خوردم ... + این هفته نامه را تکمیل کردم ... تا تحویل دهم !!

پیوست -: ای بابا ... به جون خودم راه که خیلی دوره ... تو یه روز چند تا کلاس دارم ... تا برم بیام کلی خسته میشم ... منم که تا 4 بعد از ظهر میخوابیدم ... حالا سخته 6 بلند شم ... یه خورده بگذره ... عادی می شم و میام به روز مینویسم ... نه هفته !

* سعی میکنم به کامنت هائی که دارم جواب بدم !! دلگیر نشو عزیزم ... لینک هائی که دیگه اینجا نمیان رو هم پاک میکنم به خاطر پریس !! 100 تاش پاک شد ... ! (لینکارو میگم)

پیوست پریم -: مادر شوهر مانی بهشگفت طرفم نیااااااااااا منم سرما میخورم ... مهرنوش جان از کنارش رد نشو سرما میخوره ... منم انچنان ماچی از مانی کردم ... :ی لوپاش ته کشید ... اما سرما دارم میخورم :ی

نظرات 44 + ارسال نظر
قاصدک جمعه 12 مهر 1387 ساعت 14:46

اول
بخونم میام

قاصدک جمعه 12 مهر 1387 ساعت 14:48

از صفحه اول بلاگ اسکای که وبلاگ ها به روز شده رو نشون می ده فهمیدم که اپی

میلتا جمعه 12 مهر 1387 ساعت 15:05


اوه حالا این قدر از این چیزای تعجب آور و گاهی حال به هم زن تو دانشگاه می بینی که گاهی از درس خوندن پشیمون میشی!!


امیدوارم همیشه شاد باشی

قاصدک جمعه 12 مهر 1387 ساعت 15:06 http://ghaasedak.blogsky.com/

من هم مونا دوستم رو روز کنکور دیدم بغل دستی من بود تازه اصلا اون روز ازش خوشم نیومد روز ثبت نام هم دیدمش کلی ناراحت شدم

ولی الان می بینم که اشتباه کردم و خیلی دختر خوبیه

این 3 واحدی ها خیلی بده خیلی ساعتش زیاد من دوتا 3 واحدی پشت سره هم دارم مبانی چامعه و کلیات فلسفه

من هم شنبه و سه شنبه مجبورم واسه یک کلاس برم

امید جمعه 12 مهر 1387 ساعت 15:11 http://www.bluehope.blogsky.com/

چی نوشتی؟! من هی دارم میخونم تا بفهمم...اما متاسفانه هنوز به هیچ جا نرسیدم...

فرزانه جمعه 12 مهر 1387 ساعت 15:53 http://joojeeee.blogfa.com

جا رزرو کنم
شب می یام و میخونم :*

مریم خانومی جمعه 12 مهر 1387 ساعت 15:56 http://maryam-khanoomi.blogfa.com

سلام چه طوری ؟!
چقد قشنگ همه کلاساشون شروع شده . دانشگاه ما هنوز یککککککک دونه از کلاساش هم شروع نشده .
از فردا شروع میشه !

واییییییی خوچ به حالتون بارون ! خوب منم می خوام .
میری زیر بارون منم یاد کنیاااااااا

چی خبررررررررررررررر دیگه جیگر

بهارین جمعه 12 مهر 1387 ساعت 16:14 http://baharin.blogsky.com

سلام مهرنوشی خانومی
اول اینکه یه پیشنهاد واست دارم...تا کسی رو نمی شناسی تو دانشگاه باهاش زود دوست نشو...اول خوب بشناسش بعد اونوقت می تونی راحت باهاش دوست صمیمی بشی...یکی از دوستای خودم بود که ترم یک که بودیم با یکی دوست شد که اصلا ازش شناخت نداشت...ولی بعدش بر سر همین موضوع که تفاهم ندارن چنان با هم ضد شدن که واقعا جای تعجب داره...
من وقتی ترم یک بودم تو هپروت بودم!!!اصلا یه حال و هوای دیگه داشتم...قدر این روزای اول و بدون...مال من که دو ترم بیشتر نمونده ...از حالا دارم غصه می خورم که وقتی تموم شد چکار کنم...
موفق باشی عزیزم.

فرزانه جمعه 12 مهر 1387 ساعت 16:17 http://joojeeee.blogfa.com

راستییییییی
این که گفتی الان شیرینی یعنی شیرینی دانشجوییت بود ؟ با اسم شیرینی بردن که دهن شیرین نمیشه
من شیرینی دارم دوس

مینو جمعه 12 مهر 1387 ساعت 16:53 http://zhiivaar.blogsky.com

سلام مهرنوش جان
پس دانشگاه شروع شد، یادش به خیر از آخرین روزش سه سال می گذره برام
خوش بگذره دوست داشتی به منم هر از گاهی سر بزن

ارنستو جمعه 12 مهر 1387 ساعت 20:24 http://www.barzakhiha007.blogfa.com

سلاممممممممممممممممممممممممممممم
مهرنوش خانومی. خوش بگذره دانشگاه

ارنستو جمعه 12 مهر 1387 ساعت 20:27 http://www.barzakhiha007.blogfa.com

ما شهرستانیها دیر میگیریم مطلبو.منظور از پسر عموی لبو چیه اونوقت؟؟؟؟؟؟؟؟
و بدا به خال اون. اگه ادرسی چیزی داره بده بهش بگم تو مشت رست قرار نگیره

ه جمعه 12 مهر 1387 ساعت 23:47 http://www.patoghehengameh

سلام.خوبی؟
عزیزم من بی معرفت نیستم فقط یه مدت نبودم رفته بودم مسافرت.
شاد باشی.

نارنجی! شنبه 13 مهر 1387 ساعت 00:27

چقدر زیاد؟!
خوبه که دوست داشتی!
منم تقریبا ۱ ساعت توی راهم!
البته برگشتن که ۲ ساعت
بساطیه ها!
ما که فقط باید نقاشی کنیم

ابر بهار شنبه 13 مهر 1387 ساعت 08:44

سلام.

قبل اینکه بخونم

این خصوصی رو بخون....

ببخش زیاده....

ابر بهار شنبه 13 مهر 1387 ساعت 08:45

اههههههههه

خصوصی نداری که.....

میرم تو شب نیوفری میذارم حتما برو بخون

ابر بهار شنبه 13 مهر 1387 ساعت 08:51

تو اون ۳۸ تا نظر

الان کلاس دارم باید تندی برم فردا میام قشنگ به همه میسرم
فعلا

دختر باران شنبه 13 مهر 1387 ساعت 10:06

پس از مدتها
به روز یا به شب
چه فرقی میکند
مهم بودن است
من هستم ...

جودی شنبه 13 مهر 1387 ساعت 10:29 http://www.babalengderaaaz.blogfa.com

سلام عزیز
دیر شده ولی به قول کلاه قرمزی ؛اکشال نداره؛عیدت مبارک

جودی شنبه 13 مهر 1387 ساعت 10:29 http://www.babalengderaaaz.blogfa.com

نازلی شنبه 13 مهر 1387 ساعت 10:56 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

وای چه خاطرات خوبی عزیزم یاد روز اول خودم افتادم. خیلی از این روزهات استفاده کن . امیدوارم که همیشه اینطوری خوش باشی.

مهرناز شنبه 13 مهر 1387 ساعت 13:18 http://www.dailystory.blogfa.com/

سلام عزیزم روزای اول برای همه اینجوریه اما یه مدت بگذره بهش عادت میکنی وبعدها بعد از تموم شدنش هرکاری میکنی تا یک روز اونطوری داشته باشی.

فرناز شنبه 13 مهر 1387 ساعت 14:56 http://2afmd.blogfa.com

سلام می خواستم بگم وبلاگ زیبایی داری اگه ما رو قابل بدونی یه سر به ما بزنی خوشحال میشیم
راستی اگه می شه کد آهنگ وبلاگتون رو برام سند کنید البته اگه بشه
مرسی
بای تا های
´´´´´´¶¶´´´´¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶´¶¶¶¶
´´´´´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶´´´´¶
´´´´´´¶´´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶´´´¶
´´´´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶
´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´¶´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶
´´´¶´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶
´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´¶
´´´´¶´´´´´´´´´¶¶¶´´´´¶¶´´´¶¶
´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´¶´´´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶´´´¶
´´´¶´´´´¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶
´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶´....´´´¶
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶
´´¶¶´´´´´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´´¶¶
´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶

کلاغ... شنبه 13 مهر 1387 ساعت 18:14

بیادتم عزیز

h$ شنبه 13 مهر 1387 ساعت 18:49 http://khateratt.blogfa.com

چقدر دیر دیر اپ میکنیییییییییییییی.....منم اپم مهرنوش جون یه سر بزن.........مر۳۰

ققنوس/محمد شنبه 13 مهر 1387 ساعت 20:32 http://khiaraji.blogfa.com/

سلام...
گزارش قشنگی بود... یه وقتی که من ترم اولی بودم از این نصیحتا زیاد بود و جالب این بود اونایی که نصیحت می‌کردند بعداً یه جورایی خودشون از جنس همونایی شدن که ازشون بد میگفتن!

مهدی شنبه 13 مهر 1387 ساعت 22:36

زندگانی هنر همسفری با رنج است
زندگانی هنر یافتن روزنه در تاریکی است
زندگی آری گاهی به همین باریکی است
در همین نزدیکی است

سلام دوست عزیز
منتظر حضور گرمتم
همیشه موفق و شاد و تندرست باشی !
یا علی !
www.ketab-zendegi.blogfa.com

مهسا جون؟؟؟ یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 00:32 http://www.yalda1960.blogfa.com

$$$$$$$$$$$$$$
____________$$

_____$$$
_____$$$
_____$$$
_____$$$
_____$$$
_____$$$____$$
_____$$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_________________________$$$$___$$
________________$$$$$$__________$$
__________________$$____________$$
________________________________$$
________________________________$$
________________________________$$
سلام خانمی آپ کردی نگفتی میدونم سرت شلوغه البته دانشگاه خودش خیلی گرفتاریه
اما ما ز یاران چشم یاری داشتیم
بهم دیگه سر نمیزنی
موفق باشی مهسا

دنیای خنده یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 04:58 http://donyayekhande1.blogfa.com/

´´´´´´´´´´´´´´´´*,´´´´´ [گل]
´´´´´´´´´´´´´´´´´)\´´´´´
´´´´´´´´´´´´´´´´´;*)\´´´´´ شلااااااااام
´´´,(”*´´´´´´´´´´´,,***)´´´´´
´´*,(*´´´´´´´´´,*(;****\).,.´´´´´°
´´**)´´´´´´´,,*”")*****/(,’,,¨.¨´°
´*\*¨(;.´´´,,;;’*)¨¨¨¨.¨”(¨(¨*;*,´´´´º
/***¨¨\,,*)’¨¨¨¨¨¨¨¨¨(¨¨(¨¨@¨¨;’,º
¨)\¨*¨<”¨¨¨¨¨¨¨¨¨¨¨(¨¨¨¨(¨¨¨¨”)´´° خوفی ؟
(¨¨¨¨*<”¨¨¨¨¨*¨¨¨¨¨¨(¨¨(¨”=(<´´°
¨)/¨*¨¨/”‘)’,¨¨¨¨¨¨¨¨¨¨¨(¨(,*;*
\***¨¨(´´´´¨¨.,)¨¨¨¨¨¨¨(,(
´*/*¨)´´´´´´´´´”*)***;,)
´´**(*´´´´´´´´´¨*(;*,*)( من اپیدم زود بیا پیشم
´´´´*(*´´´´´´´´´´´),;(”
´´´´´´”*´´´´´´´´´*)/
´´´´´´´´´´´´´´´´´*[بوسه]

هستی یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 13:57

سلام خوبی خوش به حالت کلاسات شروع شدن به هر کی می رسم می گه کلاسام شروع شدن خوش با حالتون من بیچاره چی بگم کلاسام بهمن شروع می شه حوصلم سر رفته

هستی یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 13:59

راستی یادم رفت بپرسم مهرنوش خانومی به سلامتی چی قبول شدی؟؟

مهرناز یکشنبه 14 مهر 1387 ساعت 20:28 http://beautifulsmile.blogsky.com

سلام آبجی! (خوب اسم خواهرم مهرنوشه )

خوبی؟ دانشگاه خوش میگذره الحمد لله !
امیدوارم هفته نامه زودتر به روزنامه تبدیل بشه
چون واقعا پدر چشمانم در اومد

راستی منو پاک نکنیااااااااااااا
دیگه تند تند بهت سر می زنم...

دوستت دارم
باای.


روشنک دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 01:09 http://roshanak2020.blogfa.com

سیلام
به به خامون دانشجووووووووووووووو

روشنک دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 01:10 http://roshanak2020.blogfa.com

سرگذشت دانشگاهیت اندک مقداری شبیه من بود



با فرق اینکه ما کمی زودو وردم داشتیم

روشنک دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 01:11 http://roshanak2020.blogfa.com

مینوش چه خبر دیه

با دوریه من چیکار میکنی

میدونم برات خیلی سخته











روشنک دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 01:12 http://roshanak2020.blogfa.com

نوکر خاتمممممممممممم
به یاد قدیما





مینوش حالا خوبه دانشجوبی انقد کلاس میذاریا














شوخول کردم باا
چرا میزنی
فرقون بازی در نیار انقد


روشنک دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 01:13 http://roshanak2020.blogfa.com

فیلااا
بابای

داداشت دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 01:35

سلام خوبین
راستش من می خوام وبلاگم رو حذف کنم چون دیگه از وبلاگ خوشم نمی یاد
فقط از دوستانی مثل شما ها رو خیلی دوست دارم که با هم اشنا شویم همین[

روشنک دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 02:18 http://roshanak2020.blogfa.com

خانومی اپم[بوسه]

پری جون دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 07:51 http://mamnooee.blogsky.com/

سلام
خوشحالم که تو دانشگاه خوش می گذره ...
موفق باشی عزیز

کژال دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 08:38 http://ketabi.blogsky.com/

سلام.
ببخش که مدتی نبودم.
اما الان می خوام به بازی «سرگذشت کتاب خوانی من» دعوتت کنم. امیدوارم دعوتم رو بپذیری.

بهارین دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 15:47 http://baharin.blogsky.com

آپم مهرنوش خانومی
بدو بیا دوست خوبم...

کلاغ... دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 16:28

چقدر خوبه ادم یکی را دوست داشته باشه نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه به خاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه به خاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره

پوریا جمعه 26 مهر 1387 ساعت 11:12 http://arezoyeman1.blogfa.com

سلام
خوبی؟ببین خیلی وبت قشنگه....باور کن....خیلی با حالی....خیلی حال کردمبیا پیشم.بابای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد