ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خداهم خدای قدیمم


با ماتحتش نشسته ست و دارد خفه م میکند لاکردار ! باشد بابا .. خوب شدیم .. مردم چشم دیدن خوب شدنمان را ندارند که !! هی روزگار !!! یک روز خوب را پشت ِ سر داشتیم می گذاشتیم که پدر مهربانتر از جانم !! با مادر آمدند دنبالمان .. پیش خود گفتیم ای جانمممم قرار است سالگرد ازدواجشان مهمان شویم !! بلی مهمان شدیم اما کجا ؟! منزل مادر بزرگه !! خاله های افِرتیته هم بودند !! در ماشین کلی قربان صدقه و ماچ و تهدید و هیچچ !! راضی نشد مارا بگذارد منزل و خودشان بروند .. بنده هم تا خود مقصد فکــــــــــــــــــــــــ زدم برایشان که مادری گفت امروز ناهار چه خورده بودی ؟! در کل .. کل ِ فامیل را برای پدر مادر سونوگرافی کردم و کلی برای پدر و خانواده ش غرولند رفتم و امدم !! حرف خانواده ی مادری که شد بنده تکیه دادم و هر چه از دهان ِ مبارک امد گفتم !! بنده جوری در ماشین نشسته بودم که با یک نیش ترمز پدری زیر چرخ هایش خورد ِ خاک شیر میشدم !! البته قبلش سفارش کردم از آن ترمز های خفن ناکت نزن لطفا !! خلاصه دلمان پر بود و از بخت بدمان نالیدیم برای پدر !! و برای مادر لالائی گفتیم !! پدر دلداری میداد و می گفت خودم پشتتم !! هر چند !! ترس مگر میگذارد زندگی کرد !! بغض هائی که فرو دادم بماند !! تا اخرش شب برگشتم منزل فرت و فرت اشک ریختیم و پدری دید و آبریمان بر باد !! مانده م که دیگر منگولی نیست که به خواستگاری بنده نیادمده باشد ؟! تورا به خدا بگوئید که بنده تا نمردم !! منگول هایتان را بهم بیاندازید وگرنه دغ میکنم راسما!! هر که پسر سالم داشت زودتر زن داد تا ما دست نگذاریم روش ! حال منگول هایشان را گذاشته ند برای ما !! خب مگر ما توقعی از شما داریم ای بابا !دیشب بنده یک عدد هاپوی دست به کمر بودم !! که خاله هه که امد به قول پدری دمش را زود گذاشت بر کولش و د ِ فرار !! خب من حق !!!!!! دارم زندگی کنم برای خودم !


* نمیفهمم چه میگوئی ؟! حرفت چیست ؟ چه میخواهی به من بفهمانی ؟ میدانم هیچ نیستم لا مصب ! می دانم .. میدانم تو نباشی نیستم ؟ دهنم را صاف کردی ؟ چه میخواهی ؟ چه میگوئی ؟ من ادعاهایم را کم نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم !! بفهمم ! تو من را اینگونه زائیده ای !! از گل اضافه هایت بودم یا هر چه فرق نمی کند .. تو مرا اینگونه بار آوردی ... اری من زشتم ! زشت ترین ادم دنیایت !! بدبخت ترین ادم دنیایت !! از جانم چه میخواهی ؟ مرا آفریدی تحقیرم کنی ؟ بیشتر از این ؟ تلخ تر از این ؟ این گونه میخواهی مرا .............. دست از سرم بردار ... اصلا چرا زنده م گذاشتی ؟ تو مرا می فهمی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیوانه م کردی ! بگوووووووو بگو چه میگوئی ! دیوانه م نکن لا کردار !!!! خسته م کردی از این دنیای خوش آب و رنگ و مزخرفت ! مرا اوردی تا بگویم نه این دنیا را به خدایم نمی فروشم ؟ هی زیبا ترش میکنی که بگویم .؟ نه نمی گویم .. خدائی که اینگونه مرا میفروشد ؟ نمیخواهم !

نمیخواهم

اصلا مرا میبینی ؟ بلی میبینی ... اما خودخواه تر از من تو هستی ! غرور ادم هایت حالم را بهم میزند ... تو پدر مادر خوبی نبودی برای فرزندانت .. نگاهشان کن ؟!!!!!!! این بی شرف ها را ببین ؟! عدالت برای تو معنا دارد ؟! ندارد !!!!!! اگر داشت این اختیارات را بهشان نمیدادی ... مگر من چه کردم ؟! نگاهم کن ... با تو حرف میزنم ... صبوری نمیخواهم .. نمیتوانم .. خسته شدم از دستت !! بست است ..


* تو میدانی که جز تو هیچ کس را ندارم !! خودت را برایم لوس میکنی !! خدا هم خدای قدیمم !!


نظرات 26 + ارسال نظر
lvliss... دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 16:50 http://kolbeye-tahnaeie.blogsky.com/

فک کنم با هم همدرد باشیم

میـــس الـــف .. دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 17:57 http://miss-alef.blogfa.com

بهم ریختی تمشکی ! بدتر از همیشه؟
.
.
.
الحق فقط باباها هستن که میتونن ما دخترا رو آروم کنن . خدا حفظشون کنه

شیــن . دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 18:12 http://diaary.blogfa.com

مگه خاله ی افریته هم هس‌؟!‌ جل الخالق .
انقد حرص نخور تمشکی .

رژلب دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 19:29 http://www.delaraaaaam.blogfa.com

تا حالا دیده بودم یکی از عمه بگه
اما اولین باره می بینم خاله - اخه ...
چی بگم؟..
سالگردشون مبارک .

گندم دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 19:35

من هنوزم موندم اینا چه اصراری دارن تو رو ببرن پیشه اونا!!
عجبااااااااااااااااااااااااا!!
شایدم میخوان سیب زمینیت کنن!!

مژگان دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 20:59 http://ninijon.persianblog.ir

خوبه من میدونم هم خوشگلی هم کم سن وسال

پسر آریایی دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 23:15 http://parsmen.com

یعنی هرکی از تو خواستگاری کنه تو یک هفته باید دپرس باشی؟

رضا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 23:16 http://Tozihe-Zarouri.Blogfa.Com

دوتا نکته رو عرض کنم.
موضوع اول: بطور کلی سونوگرافی کردن خاندان پدری و مادری شدید حال میده. من که معمولاْ‌ انجامش میدم و شدیداْ هم جواب میده.
مورد دوم: یه چی میگم باور کن نمیخوام ناراحت بشی. اما واقعاْ جستجوت بی فایده س. پسر اگه منگول نباشه که دنبال امر خطیر ازدواج نمیره که.
البته اونایی هم که منگول نیستن در بعضی موارد دیده شده که دست به این سنت حسنه بزنن. اما عین آمار همه شون قبل از ارتکاب این مهم، جسم سفتی با مغزشون برخورد داشته.

پ.ن. امر ازدواج منظورم بود در قسم اخیر، اساعه ادب نباشه به اناث (ضعیفه های) هموطن.

مادام داملا سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 00:55 http://www.my-highheels.blogfa.com

متاسفم!

نمیدونم چی بگم واقعا!!

مـــریم سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 12:05 http://maryam-1.blogfa.com

قاط زدیا !!!!
..
اما ببین انقدر غر نزن ... اینا همه نکته ی مثبته توی زندگیه آیندت .. هر وقت شوهرت دراومد که من فلان بار خواستگاری رفتم که جواب همشونم مثبت بوده تو هم آمار پسرای فامیلو براش رو میکنی .. حالا اون تا بیاد بفهمه اینا منگل بودن یا نه اوووووووووووه یادش میره اصلا ... برو جنبه ی خوب قضیه رو نگاه کن دخترم

رها بانو سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 13:02 http://raha-banoo.persianblog.ir/

تمشکی جون بازم گفتی خاله و داغ دلمو تازه کردی ! ... منم خیلی گریه کردم از دستشون ...
گلایه هات در باب خدا خیلی به دلم نشست ...

leila سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 14:23 http://www.spotdark.blogfa.com

تو چـتـــــــــــــــــــــه؟؟؟ نه من می خوام بدونم تو چتـــــــــه؟؟؟ خب به من بگه چتــــــــــــــــــــــه؟؟؟
اقاجون قسمت ِ تو همون مونگلان....از سرتم زیادن به همون امام
هوووووووووووووووووووووووو با خدای ِ من درس صحبت کنــــــــا
ولی اره راس میگی خدا هم خدای قدیم
عاشقتم زنیکــــــــه

پویا سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 17:19 http://pooyaabbasi.blogfa.com/

اسارتم را زندگی می کنم

smile to me چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 11:49

سلام سلام

چیکارش داری ... خدا به این باحالی کجا گیر میاد آخه

دعا کن دعا کن دعا کن

خانومی چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 14:21 http://jardinescolgantes.blogfa.com/

بانوی مهربان تمشکی!
باز به اشارتی به هم ریخته ای
گلم به خودت مدتی استراحت بده از این هیاهوی پرپیچ بیرون بیا و هوای تازه تنفس کن...این حق توست


انتظار به سر آید هرچند که تلخ باشد

آلان چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 16:43 http://allaan.wordpress.com/

بانو درود...
شما که رفتید با رفتن تماشایی!...
گمان بردم وبلاگت را بدرود گفتی بانو.
پشیمان شدی؟
خوش آمدی!

ناخنگیر چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 19:32 http://nakhongir.blogfa.com

اوا!

امیر چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 22:16 http://adamian.blogfa.com


سلام دوست گرامی
دوست من میخواهم توضیح دهم که چرا نام آدمیان را برای وبلاگم بر گزیدم، این به دلیل دغدغه من از وضعیت موجود است از اینکه دشمن میهن و مردمم و انسانها یعنی همان صهیونیسم بین الملل که در واقع شیاطین انسان نمایند، با ایجاد شکاکیت ، با ایجاد اباحه گری ، با ایجاد عریان پرستی و بی قیدی ، با ایجاد دنیا پرستی و کام طلبی بدنبال حذف انسانیت انسان و در نهایت حذف خدا از زندگی بشریت اند. بدان که انسان آفریده الهى است که به سوى خداى سبحان در حرکت است. لذا تعهد و عشق به آدمی و ذات پاکش که نشات گرفته از دمیدن روح به کالبد انسانی از وجود ذات اقدس الهی است که در قرآن مجید با جملۀ نفخت فیه من روحی یاد گردیده، مرا بر آن میدارد که برای نجات بشریت از سقوط به اسفل السافلین ، همانجایی که منزلگاه شیطان رجیم است تا سرحد تکرار سوال و جوابی یکسان پیش روم که تکرار خود آغاز گر راهی برای بیداری اذهان و روشنگر فضای غبار آلودی است که دشمن هر دوی ما آنرا برایمان رقم زده است. پس اگر تو نیز چون من آن دغدغه را احساس میکنی بگو برایم که چرا امریکا ستیزی یک وظیفه انسانی و الهی است ؟ برایم بنویس که چرا راه تکامل و سفر به اعلی اعلیین تنها و تنها از مسیر ولایت الهی میگذرد؟ بگو برایم که چرا صهیونیسم فرزند خلف ابلیس است و بگو چرا تشکیل یک گروه حقیقت یاب بین المللی در مورد حادثه خود ساخته یازده سپتامبر که خون بیگناهان زیادی در این توطئه شیطانی به زمین ریخت یک امر اساسی برای نجات بشریت از ظلمت شیطانی است که صهیونیسم این فرزندان راستین شیطان آنرا رقم زده اند؟ منتظر نقد و نظر آگاهانه ات هستم چون میدانم که شکوفه های حسن انسانی تو نیز چون من دغدغه انسانیت را دارد و از پژمردگی در هراس. پس من نیز چون تو میپرسم، آن که می انگارد در عوالم امکان، موجودی بزرگتر از انسان است، کدام است؟! وبلاگ http://adamian.blogfa.com را فراموش نکن در انتها باید بگویم که وبلاگ زیبا و جالبی دارید که من جداً از آن لذت بردم ضمنا در مورد حادثه یازده سپتامبر رای یادتان نرود.

ابله پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 01:48 http://shahzadde.wordpress.com/

اون آخرش میرسی به یک بن بست!
بیخیال خدا و کارهاش!
جدا میگم!
کج دار و مریز باهاش بساز

h@ppy g!rl پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 10:08 http://just-me-koko.blogfa.com

!

رها بانو پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 12:53 http://raha-banoo.persianblog.ir/

دلتنگتم ...

mirage جمعه 7 آبان 1389 ساعت 02:30 http://mirage.blogsky.com

من همون ایترنال یا ...

این بلاگ جدیدمه

دستندارانترادارتنب جمعه 7 آبان 1389 ساعت 03:36

تمشک تلخه یا شیرین؟

√ دخترک ِ اشتباهی جمعه 7 آبان 1389 ساعت 14:42

قدیم و جدید نداره ...

همیشه همین اخلاقش بوده و هست :| !

دختر نارنج و ترنج یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 02:34

قربون اون دل کوچولوی تمشکیت برم من..
صبور باش دخترک.....
بابا به خدا اگه من و تو هم جای اون بودیم با این بنده ها کم می آوردیم.. سر به سرش نذار گناه داره!

هادی یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 11:02

خداوندا
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه زجری میکشد آن کس است که انسان است و از احساس سرشاراست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد