ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

تمشکی بانو عجله کن ..

 

 واقعا الان که فکر میکنم نمیدونم چطور میتونم از اینجا برم .. گاهی وقتا به اوج میرسم و میبینم هیچ خوشی ندارم و نباشم بهتره .. اما خُب هیچ وقتم فکر نمیکردم انقدر دوستای دوست داشتنی داشته باشم که بود و نبودم براشون مهم باشه !  

با گردش و اظهار ِ لطف شما دوستان یه کوچولو به زندگی برگشتم !  

امروز مادری از سفــــر بر میگشت ُ من باید خونه تکونی میکردم .. مادری نیاد بگه خونمو چــــه کردید ؟!  از ساعت ۹ صبح پاشدم ُ از اتاق ِ خودم تا مطبخ و زیرو رو کردم ُ تمیز کاری .. ای بدک نشد .. پدری که حال کرد .. ناهار ِ بابائی رو دادم ُ ولـــــو شدم  کلی فیلم دیدیم با هم و ی دوش ِ طولانی گرفتم و مادری وارد می شود .. الهـــــی کلی انرژی گرفته برگشته .. منو بابائی که نگاهامونم خسته س ! اما مادری خدارو شکر حالش خیلی خوبه ! سوغاتی تهنا تهنا خوردم ی آبم روش .. برای اولین بار سجاده دار شدم .. هنوز حس خاصی ندارم بهش .. اما یه جوریه .. تا حالا نداشتم !  

 

* ترجمه ی تخصصی سیاسی دارم که استــــــاد فرمودن که ۳ نمره داره و باید انجامش بدم .. یک درس جدید هم گفتن اماده کنید که برای هفته ی دیگه باید سر ِ کلاس آماده باشیم .. این گندمی ِ نامردم هیچی نمی نویسه .. میاد از رو من کپی میکنه .. یکی نیست بگه من یکم حرص بخورم ..  بعدش ؟! برای ۳شنبه در مورد دیوان سالاری باید مطلب بخونم از کجا گندمی خانوم میگن نگفته ولی مگه میشه ؟ استاد هر جلسه کتاب معرفی میکنه .. دیگه ؟ اینکه تمشکی خانوم عجله کن که هیچ وقتی نداری !!   

نظرات 18 + ارسال نظر
یک حقوقدان پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 19:53 http://shirinkade.blogfa.com

مگه تشمک ها هم کار می کنند؟ دوش میگیرند؟ فیلم می بینند؟ جل الخالق

ای بابا

بد جوری مارو دست ِ کم گرفتی ها ؟!

leila پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 20:03 http://www.spotdark.blogfa.com

یعنی نمیری دیگه؟؟؟ چه خوب!!! چقدر دلم واست تنگ شده....خیلی
من دیگه حس وبلاگ ندارم...نمی دونم چراااااااااااااااا
ولی کلی عاشقتم

نه قربونت برم ..

منم خیلی دلم برات تنگ شده ..
میدونی چند وقته چت نکردیم ؟

چه چیزا !! اگه بذارم .. :*:*:* ماچ بده بینم :دی

رها بانو پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 21:12 http://raha-banoo.persianblog.ir/

مامان که خونه نباشه خونه سوت و کوره ... ولی وقتی بعد از مدتی میاد خونه انگار خون ِ تازه ای توی رگهای آدم جاری میشه ... میتونم حستو درک کنم ... بدو برو که دیر شد !

آره واقعا ...

دقیقا همین حسا بود ..

milad پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 22:33 http://miladtohmat.blogfa.com/


زندگی مثل یه دیکته اس. هی مینویسی هی پاک میکنی .
هی غلط مینویسی هی پاک میکنی
غافل از اینکه ازراییل داره داد میزنه برگه ها بالا
pish ma biya[گل]

یادداشت های سیاه پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 22:37 http://www.blacknotes.net

عجله کار شیطونه

تو این ی مورد بر عکسه ..

پرنیان پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 22:47 http://missthinker199.blogfa.com

معلومه کهوبرامون مهمی.چی فکر کردی؟
آهان پس چون مامانت نبود حال نداشتی و اوقاتت تلخ بود؟!الان دیگه باید خوبه خوب شده باشی ؛)

ممو جمعه 28 آبان 1389 ساعت 02:03 http://paramemo.blogfa.com

سلام
حالا نمی شد موقعی که من میام یه پست دیگه میذاشتی
دوست خوب خوبه ولی نگه داشتنش خیلی سخته
حتی از پیدا کردنش

چی دوست داشتی مثلا ؟

مجتبی جمعه 28 آبان 1389 ساعت 13:40 http://shahzadde.wordpress.com/

هیچی بدتر از موندن تو برزخ نیست!
تصمیمتو بگیر!یا رفتن یا موندن!به نفع خو دته!

اره .. حق با توء !!

تلاشمو دارم میکنم

ابر بهار جمعه 28 آبان 1389 ساعت 19:57

سلام

منم میان ترم هام شروع شدن
جهان سوم

تئوری

دیپلماسی همه با هم تو یه هفته

منم میخواستم از استاد قدرت های بزرگ یه متن بگیرم والسه ترجمه اما کو وقت ؟؟!
امیدوارم تو کار ترجمه یه عالمه موفق باشی عزیزم .تو توانایی شو داری .

خیلی خیلی خوب شد که تصمیم رفتنت رو کنسل کردی

بعدشم مگه میتونستی بری ؟؟هوم ؟؟یعنی من میذاشتم ؟؟؟نه خودت چی فکر میکنی ؟؟؟

من نمیفهمم تو با خودت چه فکرایی میکنی که یهو به سرت میزنه در اینجا رو تخته کنی ؟؟؟هوم ؟؟

جذبه رو داشتی !!

سوغاتی هم مبارک

ما که دلمان همیشه تنگ شماست بانو ی با معرفت

وای چه درسائی ..

خدا بهت رحم کنه : (

اوهوم .. جذبه ت منو کشته :*:*:*:*:*

مادام داملا جمعه 28 آبان 1389 ساعت 20:11

وجود این دوستای خوب دلیلش داشتن تمشکی ِ یکی یدونه تو بلاگستان ِ که هیشکی نمیتونه جاشو پر کنه

تو لطف داری مهربونم

یه شکلات جمعه 28 آبان 1389 ساعت 22:16 http://www.chocolaty.blogfa.com

مهرداد ( پارسا ) شنبه 29 آبان 1389 ساعت 00:07 http://parsa-raiman.com

Loading... ████▒▒ 10%
Loading... ████▒▒ 20%
Loading... ████▒▒ 30%
Loading... ████▒▒ 40%ِ
Loading... ████▒▒ 50%
Loading... ████▒▒ 60%
Loading... ████▒▒ 70%
Loading... ████▒▒ 80%
Loading... ████▒▒ 90%
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

Loading... ████▒▒ 100%

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام

آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!!!!!!!!

سمفونی تنهایی شنبه 29 آبان 1389 ساعت 01:13 http://samphonyi-tanhaee.blogfa.com/

hi
i have uped

گندم شنبه 29 آبان 1389 ساعت 11:01

درد باز پشته سر من حرف زدی؟ میگم کتاب معرفی نکرد یعنی نکرده دیگه!!!

بله .. میری سر کلاس درس گوش نمیدی ؟
باز افشا گری میکنم ها ؟

راهی شنبه 29 آبان 1389 ساعت 12:55 http://www.rahi-e-bodan.blogfa.com

زیبایی جهان را روشن میکند
وقتی از روزمرگی جدا میشویم زیبایی زخم میزند
میسوزاند
زخم هایی که هیچ التیامی ندارند

شیرین شنبه 29 آبان 1389 ساعت 15:55 http://www.fidodido.blogfa.com

چشمتون روشن مامی برگشتن.
یه عزیزی بود همیشه می گفت احمقانه ترین جمله اینه که بهت بگن من کاملا درکت می کنم!!!
و بدتر از اون اینه که بگن ما تجربه کردیم!!!!
تو این دنیا باید غصه خورد.همون طور که باید شاد بود.
خدا هم غم و افریده هم شادی رو.پس حرفای بعضیارو که میگی تحمل شنیدنشو نداری کاملا بی اساسه.
اینجا مشکل از اوناست.
هیچوقت هیچکس به اندازه ی خودت درکت نمی کنه.
میگیم بیخیال چون مجبوریم یه جایی به غم هامون استراحت بدیم!شاید شادی از یادمون بره.
تو هرچیزیو که هست بگو.از حرف هیچ کسم نترس.شاید اون مشکلی که برای تو پیش اومده و اینجوری حالتو عوض کرده از نظر یکی مشکل نباشه اما هرچی که هست برای تو سنگینه.پس کسی حق اینکه بهت بگه هه تو واسه این ناراحتیو نداره!!!!!اینجا فقط تو مهمی نه x و y.
اولین کار اینه! با خودت کنار بیا....!!
نذار چیزی بمونه تو دلت.
منم اندکی اپم!

عاشق ِ این کامنت می باشیم !


لایک .. !

نهال سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 15:34

سجاده ی نو مبارک..روش نماز می خونی منم دعا کن:*

وای چقدر لجم میگیره از این همکلاسی هایی که اصلا خودشونو خسته نمی کنن و آخرش جزوه ی تو رو کپی می کنن!!
تقسیم کار واسه این جور موقع هاست دیگه..یکی من کی تو

:*:*:*: چشم !!

نگوووووووووووووو این ترم دچارشم ..

ولی ترمای پیش منم حرصم میگرفت !

دختر نارنج و ترنج چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 22:58

به به!!‌کدبانوی خونه
رسیدن مامانی به خیر....
سوغاتی هم نوش جونت.. کی بخوره بهتر از تو؟؟؟؟
واای من عاشق سجاده ام.. سجاده ی خودم رو که بسیییی دوست می دارم.. سبزه برای من...
عزیز دلمی.. پیروز باشی هم توی زندگی و هم درسات عزیزکم..

میسی ...
سبز ؟ دوست دارم .. هنوز توش نماز نخوندم ..
ی حس ِ خاص داره نه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد