ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

درس خوندم توپ !!!!

امروز از صب اومدم درس بخونم .. 

دیدم دلم چای میخواد رفتم ی دوساعتی با مادری حرف زدیم .. 

اومدم نشستم پاش ...  

سوال پیش اومد زنگ زدم گندمی ی 3 ساعتی حرفیدیم بعدش ،

دیدم چقد اتاقم ریخت و پاشه ... پاشدم جمع کردم  

گفتم بشینم پاش ، تو آینه خودمو دیدم ... چندشم شد !! 

چقد هپَلی ... ایش .. گفتم برم حمام .. خلاصه 8 شب شد ُ 

بابا گفت مهمون داریم  3 صفحه خوندم .. دیدم حالیم نمیشه  

بساطمو همونجوری ول کردم نشستم پای تل به خواهری بگم خرید کنه ...  

بعدشم درو دیوار و تماشا کردم و فک کردم تا مهمونا اومدن ! 

 

پیوست -: از جیگری هام واسه خوش امد گوئی ممنونم ...  

پیوست پریم -: تُف به این دانشگاه با این برنامه ریزی ِ ترم ِ جدیدشون !  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 02:46 http://www.fidodido.blogfa.com

نوشی اساسا" خسته نباشی شما
انقدر سخت و محکم درس می خونی نگرانتمااااا

شی ـن . جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 10:03 http://diaary.blogfa.com

گاهی پیش میاد !
یهو به خودت میای می بینی هر کاری انجام دادی الا اون کاری که می خواستی انجام بدی :دی

بهارین جمعه 11 شهریور 1390 ساعت 12:08 http://baharin.blogsky.com

سلام نوشی گلم
اشکال نداره پیش میاد...
در ضمن فرداش هم روز خداست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد