ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آدمی نیستم که اهل ِ نفرین باشم و بدی دیگران و شکایت کنم پیش ِ خدا ، و تا جائی که تونستم سعی کردم و از خدا خواستم که من اونجوری نباشم .. تنها دوبار از ته ِ دل آه کشیده شد و نفرین کردم که اونم در مورد ِ یک نفر بود ! اونم جوری پا روی دُمم گذاشته بود که حالا بعد از دو سال هنوز فراموشش نکردم ! و وقتی یادش میوفتم دلم آتیش میگیره ! دیروز زنگ زدن که پسر خاله ازدواج کرده !!! دختره یک بار ازدواج کرده بوده ! از پسر بزرگتره ! گویا بچه هم داشته ولی نمونده ! دقیقا این همین حرفا رو مادر همین پسر در مورد دختر دائیم زده بود که شوهرش بچه داره و این حرفا ! یادمه بهم گفت نفرین کردی حالا داری خودتو باد میزنی .. یعنی دلت خنک شده ! نه من بد ِ هیچ کسی و نخواستم ! نخواستم به سر ِ بچه هاش بیاد ! اما از خدا خواستم انقدر سرش و شلوغ کنه که یادش بره "من" هستم ! و خداروشکر که همینم شد و تا 2 ماه پیش که دوباره اومده بود ، دست از سرم برداشته بود .. دو ماه ِ پیشم به خیر گذشت ! یعنی خرگوشی به خیرش کرد !
× شدیدا به این اعتقاد پیدا کردم که بد ِ دیگران و بخوای خدا چند برابر تلافی شو سرت در میاره !
منم معتقدم