ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خیابون ِ و سایه


وقتی به ی ِ خیابون میرسی دلت هوس ِ ی ِ پرسه ی خیابونی میکنه ُ تمام ِ وجودتو قلقلک میده ، خیابونی ک ِ قرمزی ِ اسمونش گلوتو نشونه میگیره ، خیابونی ک ِ دنیاش ارث ِ بی انتها رو ازت طلب داره ، خیابونی ک ِ هر چی میری خط کشیاش کوتاه تر از سایه ت میشن ، خیابونی ک ِ ابراش خراب میشن رو سرت و به حالت زار میزنن ، تازه میفهمی  چه سایه ی تنهایی داری ، تازه میفهمی سایه ت چقدر خمیده شده ، چقدر غمگین ِ نگاه ِ سایه ت ، تازه میفهمی چقدر نیستی و اینقد خسته ای ، تازه میفهمی چقدر پوچ ِ هر چی ک ِ هست و تازه میفهمی دیگه دلت نمیخواد ک ِ باشی !!!


× چقدر کورن این چشما .. ! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد