ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

روزای خوب ..

گفت عاشقی 

ولی هنوز نمیفهمم عشق چی هست ؟


ادامه مطلب ...

بازم روزای سخت

روحم را و تمام ِ وجودم را 

صیقل ک ِ میدهی ،

جانم میرود اما ،

هر لحظه ش تو هستی ..


ادامه مطلب ...

لعنت به این زندگی هزار چهره

خسته م ..

توان زندگی حتی ندارم .. 

ادامه مطلب ...

عمل جراحی

18 دی 1391

روزی بود که اسم بابا روی مانیتور عمل جراحی ثبت شد

بدترین روز زندگیم توی عمرم بود !

فقط میخوام ارامش به روزامو برگرده ..


ادامه مطلب ...

تلنگر ، گاهی هم معجزه

بعضی وقتا قدر ِ چیزایی ک ِ داری رو نمیدونی ،

ینی اوقدر ک ِ باید نمیدونی ...

وقتی حالا بر حسب شرایط زمان ازش دور میشی ..

یا دنیا به جدیت تصمیم میگیره ک ِ اونو ازت بگیره

به خودت میای .. من میگم این ی ِ تلنگر ِ 

نمیدونم دیگران چی میگن !

اما توی این دنیا هیچی کسی و هیچ چیزی عزیزتر از 

« پدر و مادر » نیست !

پدر و خدا دوباره بهم برگردوند !

شکرت !


ادامه مطلب ...

بهونه های خوشبختی

بعضی چیزای کوچیک

که حتی رهگذرن 

باعث میشن که ادم بخنده

خنده ای از ته ِ دل 

من این جور بهونه ها رو دوس دارم 


ادامه مطلب ...

..

گاهی حرف زدن سخت میشود ..

کلمات را کم می اوری تا بگوئی 

بگوئی از هر چه ک ِ در ذهنت بازیگوشی میکند

اما گاهی انقدر ذهنت با تکرار مواجه می شود ک ِ 

کلمه ای را حتی به یاد هم نمی آوری ..


ادامه مطلب ...

راز چشم ها

بوی بهار میدهی 

وقتی دستانم را در دستانت می فشاری و زل میزنی به چشمهایم 

میدانم چه میگوئی 

اما عجیب دلم میخواهد خودم را به ندانستن بزنم 

تا برایم بگوئی ..

راز ِ چشمهایت را 


ادامه مطلب ...

نمی شود

نمی شود که تو باشی 
من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همین طور که هستی
و من، هزار بار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.

نمی شود، می دانم
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...

× نادر ابراهیمی

ریخت و پاش

صدای نوشتن میدهند انگشتانم ،

بغض کرده ند و منجمد شده ند 

گوئی مدتهاست درد ِ ننوشتن دارند 

ننوشتن از بغض هایشان ..


: )

ادامه مطلب ...

روز ِ من

حیف ِ روزهایی که بزرگ شدن ِ مرا در بر میگیرند !



روز ِ من

یک سال بزرگتر شدم !


× چه حیف !!!



ادامه مطلب ...

خداحافظ

رفت ، و به ارامش رسید !

درست میگفت همه ی ادما به بهشت میرن ! 

جهنم هیچ معنائی نداره !

و اون به بهشت رفت !

خدا نگهدارت بابابزرگم !


: )

فصل ِ رنگینم ..

آئینه م را روبه رویم قرار داده م .. کمی خودم را نگاه میکنم ، کمی از پنجره آسمان خراش ها را ، کمی خودم را و .... این تکرار این روز های من ست ! به انتهای پائیز نزدیک میشویم و نشان میدهد پیر میشوم .. هر روز پیر تر !! بیست سال ِ دیگرم را تصور کردم .. قطعا به زیبائی ِ حالا نمی شوم .. قطعا دلم برای این روزهایم تنگ میشود ، دارم بزرگ میشوم .. و این فاجعه ی دنیایم ست !


باید یاد بگیرم ..

کجای قصه ی من نوشته شد ،

دل شکستن جزئی از لحظه های توست !


ادامه مطلب ...

صدای پایی ک ِ میروی

صدا ، صدای نبودن ست ،

صدای بی صدای مردی ،

در گوشه ای از دنیایم

به گوش میرسد ،

مردی ک ِ تنها صدایش به آسمان می رسد

مردی ک ِ جسمن هست و در حقیقت

مدتهاست ک ِ وجود ندارد !!


ادامه مطلب ...

جمعه

و تمام ِ جمعه های این چنینی را 

به گور خواهم برد 

صدای خنده ی ادمیزادی ..


ادامه مطلب ...

پنجره ی اتاقم ی ِ عالمه ابر ِ دلتنگ داره


ادامه مطلب ...

دنیای بانو !


دنیای بی گانه ای ساخته م .. همه رویش پُر ِ ابر .. 



ادامه مطلب ...

تو بگو تا عمل کنم

گاهی وقت ها بعضی چیز ها را خودت میدانی ، اما نیاز داری یادآوریت کنند ، تا عمل کنی ، این روزها دچار ِ تکرارم .. اما بعضی تکرار های جالب و دوست داشتنی ..