امروز تو استخر ی ِ تصمیم ِ دست ِ جمعی گرفتیم اونم این بود که خواهر شوهرامونو بیاریم و رویا جون با ی ِ مرگ ِ دست ِ جمعی همشونو غرق کنه ! خدا خیرش بده واقعن ،، وقتی این بحث ِ شیرین پیش اومد درد ِ دل ِ همه وا شد ، همشون از خواهر شوهراشون ناله میکردن ! خُب خیلی هم خوشحالم که داداش ندارم و خواهر شوهر نمیشم و حتی عمه D: ، والاع آدم باعد از جونش سیر بشه ک ِ خواهر شوهر بشه ،، هی میگن دوره زمونه عوض شده و این حرفا ولی خُب من که هیچ فرقی نمیبینم ، البته کِرم ریختنا مدرن تر شده و امروزی تر گند میزنن به هیکل عروس خانوم !
اگه سرماخوردگی منو ول کنه خُب خیلی هم ذوق مرگ میشم ،،
اصن نمیدونم قصدش چیه سالی به دوازده ماه همش چسبیده به من ،،
کنه ی خر !
اصن نمیتونم نفس بکشم ،، اگه میشد حتما تفش میکردم بیرون ،
باور کن ، اصن بی خودی نیست میگن سرما خوردگی
نه که من بخورمش ،، اون منو خورده
پارسال و دو سال ِ پیش ی ِ همچین شبی انقدر تو فاز ِ غم و بغض ُ خاک برسری بودم ک ِ سر ِ سجاده الکی الکی چشمام می بارید ،، آرامش خواستم ،، حالا آرومم ،، تقریبا آرومم ،، امیدوارم این ارامش ابدی باشه ،، چون هیچ چیزو با آرامش نمیتونم عوض کنم ،،
× خداجون تو که خوب میبینی و خوبم میشنوی ،، مبادا نگاهتو ازم بگیری ها ؟ بوس بهت .
این همه تغییرات و فرار و این حرفا واسه این بود ک ِ حرف بزنم ،، از تموم این روزایی ک ِ داره میگذره بگم ،، اصلنم باورم نمیشه ک ِ ینی چرا خیلی هم باورم میشه از همون روزای اول دیده بودم ولی ترجیح دادم کنار بیام و به خاطر ِ همسری گذشت کنم ! حالام هی پیش میاد و مجبورم گذشت کنم ! خودم خواستم و لعنت بر خودم باد ،، بعضی وقتا میگم ارزششو داره چون خرگوشی رو دوست دارم و آدم با شخصیتی ِ و اصلنم مثه خونواده ش نیست ولی خُب باید بگذرونیم دیگه ، حالام تموم هزارو خورده ای پستمو پاک کردم و از نو شروع کردم ، چون دیگه دنیای مجردیم با این دنیام فرقایی کرده ،، خیلی وقت بود پُر حرفی نکرده بودم ولی میخوام بازم شروع کنم و حرف بزنم و برای خودم باشم !
نمیدونم شاید مجبور باشم دیگه اینجا نباشم !! چون خیلی دورم ازین جا و ازین روزایی ک ِ ثبتشون کردم ! باید در موردش فکر کنم !
92 انگار پاشو گذاشته روی گاز و ترمزش بریده ، انقدر این روزا داره زود میگذره ک ِ باورم نمیشه وقتی ساعت و نگاه میکنم !
خیلی هم بد نیست من ک ِ دوست دارم ازین روزام دورتر شم و به ارامش برسم : )
تا ابد آتشم ...
بیا امسال و بذاریم تو ی ِ صندوقچه و تموم ِ قفل های دنیا رو بزنیم روش و بذاریمش ی ِ جای دور دست ک ِ فقط خاک بخوره بانو ، بیا امسال ک ِ داره تموم میشه رو فقط خوبیا و وابستگیاشو یادمون بمون ِ بانو ، بیا فراموش کنیم ک ِ چه لحظه های سختی رو تنها بودیم و تنهایی و درد چقدر توام با هم بودن ، بیا حتی کلمه های تلخ رو هم بندازیمشون توی همون صندوقچه ،، بانو ! بیا حتی پا برهنه بریم سال ِ 92 و هیچی از 91 رو با خودمون نبریم
مثلا این روزا چیزای خوشحال کننده ی من خریدای ریز و درشتی ِ ک ِ میکنم یا نه اصلا بذار حقیقتشو بهت بگم قهوه فروشی جدیدی ک ِ تو پاساژ باز شده ، وقتی واردش شدم بوی قهوه داشت دیوونم میکرد ، از درو دیوارش قهوه میریخت ، اصن ی ِ جورایی عاشقش شدم .. عاشق !
وقتی به ی ِ خیابون میرسی دلت هوس ِ ی ِ پرسه ی خیابونی میکنه ُ تمام ِ وجودتو قلقلک میده ، خیابونی ک ِ قرمزی ِ اسمونش گلوتو نشونه میگیره ، خیابونی ک ِ دنیاش ارث ِ بی انتها رو ازت طلب داره ، خیابونی ک ِ هر چی میری خط کشیاش کوتاه تر از سایه ت میشن ، خیابونی ک ِ ابراش خراب میشن رو سرت و به حالت زار میزنن ، تازه میفهمی چه سایه ی تنهایی داری ، تازه میفهمی سایه ت چقدر خمیده شده ، چقدر غمگین ِ نگاه ِ سایه ت ، تازه میفهمی چقدر نیستی و اینقد خسته ای ، تازه میفهمی چقدر پوچ ِ هر چی ک ِ هست و تازه میفهمی دیگه دلت نمیخواد ک ِ باشی !!!
× چقدر کورن این چشما .. !
نفس نفس به اخر میرسم و
تمام میشوم این روزها
مثل ِ زنی ک ِ در پرسه های خیابانیش
تمام میشود ،
ولی هنوز امیدی به بهار هست !
انتهای نوشته ش منبع را "هر شب تنهایم اما با تو " نوشته بود
اما بی بهانه دلم میخواست بنویسم ،
منبـــــــــع : چشم هایت !!
روزهایی ست ک ِ
لبریزت میکنند از عشق ،
شکوفه میکنی در بهار ِ زندگی
به همین سادگی
شکوفه کرده م ، در بهار ِ زندگیم ..