ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خواهر شوهر

امروز تو استخر ی ِ تصمیم ِ دست ِ جمعی گرفتیم اونم این بود که خواهر شوهرامونو بیاریم و رویا جون با ی ِ مرگ ِ دست ِ جمعی همشونو غرق کنه ! خدا خیرش بده واقعن ،، وقتی این بحث ِ شیرین پیش اومد درد ِ دل ِ همه وا شد ، همشون از خواهر شوهراشون ناله میکردن ! خُب خیلی هم خوشحالم که داداش ندارم و خواهر شوهر نمیشم و حتی عمه D: ، والاع آدم باعد از جونش سیر بشه ک ِ خواهر شوهر بشه ،، هی میگن دوره زمونه عوض شده و این حرفا ولی خُب من که هیچ فرقی نمیبینم ، البته کِرم ریختنا مدرن تر شده و امروزی تر گند میزنن به هیکل عروس خانوم ! 


سرما خوردگی

اگه سرماخوردگی منو ول کنه خُب خیلی هم ذوق مرگ میشم ،، 

اصن نمیدونم قصدش چیه سالی به دوازده ماه همش چسبیده به من ،، 

کنه ی خر ! 

اصن نمیتونم نفس بکشم ،، اگه میشد حتما تفش میکردم بیرون ،

باور کن ، اصن بی خودی نیست میگن سرما خوردگی 

نه که من بخورمش ،، اون منو خورده 


لیلة الرغائب

پارسال و دو سال  ِ پیش ی ِ همچین شبی انقدر تو فاز ِ غم و بغض ُ خاک برسری بودم ک ِ سر ِ سجاده الکی الکی چشمام می بارید ،، آرامش خواستم ،، حالا آرومم ،، تقریبا آرومم ،، امیدوارم این ارامش ابدی باشه ،، چون هیچ چیزو با آرامش نمیتونم عوض کنم ،، 


× خداجون تو که خوب میبینی و خوبم میشنوی ،، مبادا نگاهتو ازم بگیری ها ؟ بوس بهت .



حرف میزنیـــــــــــــم D:

این همه تغییرات و فرار و این حرفا واسه این بود ک ِ حرف بزنم ،، از تموم این روزایی ک ِ داره میگذره بگم ،، اصلنم باورم نمیشه ک ِ ینی چرا خیلی هم باورم میشه از همون روزای اول دیده بودم ولی ترجیح دادم کنار بیام و به خاطر ِ همسری گذشت کنم ! حالام هی پیش میاد و مجبورم گذشت کنم ! خودم خواستم و لعنت بر خودم باد ،، بعضی وقتا میگم ارزششو داره چون خرگوشی رو دوست دارم و آدم با شخصیتی ِ و اصلنم مثه خونواده ش نیست ولی خُب باید بگذرونیم دیگه ، حالام تموم هزارو خورده ای پستمو پاک کردم و از نو شروع کردم ، چون دیگه دنیای مجردیم با این دنیام فرقایی کرده ،، خیلی وقت بود پُر حرفی نکرده بودم ولی میخوام بازم شروع کنم و حرف بزنم و برای خودم باشم !


شروعی نو


× کجای قصه م بودی ک ِ تازه پیدات کردم .. 


فرق ِ روزای مجردی و متاهلی

نمیدونم شاید مجبور باشم دیگه اینجا نباشم !! چون خیلی دورم ازین جا و ازین روزایی ک ِ ثبتشون کردم ! باید در موردش فکر کنم ! 


دنیای روشنا


همیشه بهانه ای هست برای زنده ماندن !


ادامه مطلب ...

"موجود ِ "خوبیم برا شما

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گــــــــــــــــاز

92 انگار پاشو گذاشته روی گاز و ترمزش بریده ، انقدر این روزا داره زود میگذره ک ِ باورم نمیشه وقتی ساعت و نگاه میکنم !

خیلی هم بد نیست من ک ِ دوست دارم ازین روزام دورتر شم و به ارامش برسم : )


92

خدا که گریست ،
من اشک بودم ...
از آسمان میچکیدم
که تو دستانم را گرفتی ،
محکم !
مرا در آغوش کشیدی
و با آتش محبتت گیراندی .
...
اینک اشک نیستم .
که از گرمای حضورت ،

تا ابد آتشم ...



صندوقچه

بیا امسال و بذاریم تو ی ِ صندوقچه و تموم ِ قفل های دنیا رو بزنیم روش و بذاریمش ی ِ جای دور دست ک ِ فقط خاک بخوره بانو ، بیا امسال ک ِ داره تموم میشه رو فقط خوبیا و وابستگیاشو یادمون بمون ِ بانو ، بیا فراموش کنیم ک ِ چه لحظه های سختی رو تنها بودیم و تنهایی و درد چقدر توام با هم بودن ، بیا حتی کلمه های تلخ رو هم بندازیمشون توی همون صندوقچه ،، بانو ! بیا حتی پا برهنه بریم سال ِ 92 و هیچی از 91 رو با خودمون نبریم 



هیچی

مثلا این روزا چیزای خوشحال کننده ی من خریدای ریز و درشتی ِ ک ِ میکنم یا نه اصلا بذار حقیقتشو بهت بگم قهوه فروشی جدیدی ک ِ تو پاساژ باز شده ، وقتی واردش شدم بوی قهوه داشت دیوونم میکرد ، از درو دیوارش قهوه میریخت ، اصن ی ِ جورایی عاشقش شدم .. عاشق !


بهار ِ بهار

چشم به بهاری دوخته م 

ک ِ زمستانش هم بهار باشد 


ادامه مطلب ...

خیابون ِ و سایه


وقتی به ی ِ خیابون میرسی دلت هوس ِ ی ِ پرسه ی خیابونی میکنه ُ تمام ِ وجودتو قلقلک میده ، خیابونی ک ِ قرمزی ِ اسمونش گلوتو نشونه میگیره ، خیابونی ک ِ دنیاش ارث ِ بی انتها رو ازت طلب داره ، خیابونی ک ِ هر چی میری خط کشیاش کوتاه تر از سایه ت میشن ، خیابونی ک ِ ابراش خراب میشن رو سرت و به حالت زار میزنن ، تازه میفهمی  چه سایه ی تنهایی داری ، تازه میفهمی سایه ت چقدر خمیده شده ، چقدر غمگین ِ نگاه ِ سایه ت ، تازه میفهمی چقدر نیستی و اینقد خسته ای ، تازه میفهمی چقدر پوچ ِ هر چی ک ِ هست و تازه میفهمی دیگه دلت نمیخواد ک ِ باشی !!!


× چقدر کورن این چشما .. ! 


بهار شو .. بهار

نفس نفس به اخر میرسم و

تمام میشوم این روزها 

مثل ِ زنی ک ِ در پرسه های خیابانیش 

تمام میشود ،

ولی هنوز امیدی به بهار هست !


ادامه مطلب ...

ارامم

آرام شده‌ام ، 

مثل درختی در پاییز ، 

وقتی تمام برگ‌هایش را 

باد برده باشد !


× رضا کاظمی


تصمیم ِ من بودی

دست های تو 

تصمیمم بود

باید میگرفتم و 

دور میشدم 


× شمس لنگرودی 


بی بهانه های دلم میشوی ، گاهـــــی

انتهای نوشته ش منبع را "هر شب تنهایم اما با تو " نوشته بود

اما بی بهانه دلم میخواست بنویسم ،

منبـــــــــع : چشم هایت !!


به همین سادگی ، عشـــق

روزهایی ست ک ِ 

لبریزت میکنند از عشق ،


شکوفه میکنی در بهار ِ زندگی 

به همین سادگی 

شکوفه کرده م ، در بهار ِ زندگیم ..


ادامه مطلب ...