-
جشن بارون
چهارشنبه 6 آذر 1392 00:09
× بیست و چند سال پیش ، تو یِ شب ِ بارونی ..
-
عمق ِ فاجعه
جمعه 1 آذر 1392 22:31
بضی وقتا نزدیک تولدم که میشه ، ی ِ بغضی تو گلوم گیر میکنه ، نمیدونم چی میشه که این بغض ِ از ده روز قبل و ده روز بعد تو توهم چی قرار میگیرم که اینجوری حالم ضایع س ، به هر حال عین گنجیشک خودم و به درو دیوار این قفس میزنم ، زخمی تر میشم که اروم تر نـــــــــــه !
-
فصل من
جمعه 1 آذر 1392 03:10
اذر + بارون مبارک :ایکس
-
بغض ِ اسمون
پنجشنبه 30 آبان 1392 15:12
بارون بباره ، چشمات بباره ، دلت بباره ، حرفات بباره ، آسمونی شدی دختر ..
-
چیزای سخت
پنجشنبه 30 آبان 1392 14:20
دلم ی ِ مسافرت تو غربت میخواد ، دلم ی ِ عالمه قدم زدن زیر ِ بارون میخواد ، دلم ی ِ کتاب ِ شیرین و عاشقونه میخواد ، دلم ی ِ بغل پُر از ارامش میخواد ، دلم ی ِ چیزایی میخواد ک ِ همیشه بهش سخت رسیدم دل به این کوچیکی چقدر چیزای بزرگ و بی ریا میخواد ! این دلم رو دوست دارم که انقد باهام ساز ِ ش کوکه !
-
برای تو
سهشنبه 28 آبان 1392 19:47
× بغضی ک ِ از روی دلتنگی باشه برای تو بغض ِ شوق ِ
-
حس
دوشنبه 27 آبان 1392 23:25
نمیدونم ی ِ روز بیای و دستی ک ِ به قلم رفته رو ببینی چ ِ حسی پیدا میکنی !! حست هر چی باشه دوسش دارم .. :ایکس
-
خونه ی تمشکی
شنبه 25 آبان 1392 02:31
جون گرفتی تمشکی ، هر وقت تم عوض میشه جون میگیری :ایکس
-
گُنگ
جمعه 24 آبان 1392 20:40
ی ِ حس و حال ِ گنگ ، نا شناخته ، نا آروم ، دو روز ِ غم ناک و درداور ، نمیدونم چرا ، چی شد که کبود شدن ، نمی دونم چی شد که سرخ شدن چشما ، نمی دونم !
-
هیچی
چهارشنبه 15 آبان 1392 23:36
نه میتونم ارومت کنم ، نه میتونم همدمت باشم ، نه میتونم "هیچی" نمیدونم به چه دردیت میخورم ، اما وقتی پیشتم میخندم و دیگران و دعوا میکنم که چرا غصه میخورن تو خلوت گریه امونم نمیده ، نه واسه اونی که از دست رفته نه ! واسه تویی که خدا بهمون لطف کرد و سالمی و سلامت واسه تویی که همه چیزمی ، اما نمیدونی مراقب خودت...
-
wishes
دوشنبه 29 مهر 1392 21:23
همیشه همین بود هر وقت به بزرگترین ارزوت رسیدی ، برات کوچیک بوده و پوچ و بی معنی و ارزوهات یکی بعد از دیگری بزرگتر شدن و با معنی تر که در اخر خیلی باحال باشی میفهمی اینم که بهش برسی پوچ و بی معنی ِ .. اما این چیزی که میخوام شاید پوچ نباشه ، شاید با وجودش میتونم چیز های زیادی به دست بیارم ، منتظر اتفاقای خوبم ، × گفتم...
-
یخ ِ
جمعه 19 مهر 1392 14:17
هوا سرد ِ ، ی ِ سرد ِ زمستونی ِ ..
-
فقط "تو"
چهارشنبه 10 مهر 1392 21:54
× برگ برنده ی من "تویی"
-
نم ناک
چهارشنبه 10 مهر 1392 21:43
هر چند این روز های پائیزی بارانی نیست اما ، روزهایم نمناک است ، درد ِ دوری یک چیز ست و نگرانی ِ اینده چیز دیگر ، شاید این روزها دیوانه تر از هر روزی باشم اما ، ارامشی بدون رویا مرا احاطه میکند ، و دست های تو ، ارامبخش روحم میشود :ایکس
-
بـــاز پائیــــز
سهشنبه 2 مهر 1392 21:06
گذشتند ان روزهایی را که به انتظار ِ رنگارنگیت زمین و زمان را لعنت میکردم ! خو گرفته ام با زندگی اما ، هنوز هم وقتی صدای پایت از ان دورها که می اید ، شوقی درونم را لبریز میکند منتظر ابرهایت ، باران هایت ، رنگارنگیت ، و تمام ِ زیبایی های خدادایت هستم
-
شونه ی خدا
شنبه 23 شهریور 1392 12:23
تو گریه میکنی و تو عرش ِ خدا بارون می باره ..
-
شونه ی خدا
شنبه 23 شهریور 1392 12:17
تو گریه میکنی و تو عرش ِ خدا بارون می باره ..
-
بچرخ تا بچرخیم
یکشنبه 10 شهریور 1392 15:10
وقتی چشماتو ابروها اونجوری گره میدی بهشون حس میکنم چقدر باهات غریبه م ، وقتی صداتو میذاری روی سرت و بلند بلند غر میزنی ، حس میکنم اصن واقعن خودت نیستی .. خُب توهم مثل همه ی دیگتون !!!! مَردی و عاشق ِ مردونگی ، بعضی وقتا اون رگ ِ مردونگی وقتی میره روی ویبره ، خودتون گم میکنید و از انواع اقسام چیزایی که دارید استفاده...
-
اضافه بار خورده بهم
دوشنبه 4 شهریور 1392 23:44
بار زدم ، بغضامو بار زدم و به دوش میکشمشون ، دنیا با بغض گرفته س ، تاریک ِ ، دلگیر ِ ، دوست داشتنی نیست ، هر چی میگذره هر چی میرم جلو به بارم اضافه میشه !
-
ادمیم که ..
پنجشنبه 24 مرداد 1392 16:32
ادمیم که همیشه تصمیم میگیرم ، اما عمل ... نمیدونم کی عمل میکنم ، حتی ادمیم که خیلی ارزوهای بزرگی دارم ، و هیچ وقت به ارزوهام نمیرسم .. ، همیشه میشینم تا همه چیز بیاد سراغم ... میاد ولی خیلی دیر ، وقتی که دیگه نمیخوامش .. خیلی وحشتناکم ؟
-
قصه و غصه
دوشنبه 21 مرداد 1392 01:31
× دلم ی ِ قصه ی بی غصه میخواد ..
-
ی فنجون قهوه
یکشنبه 20 مرداد 1392 02:00
انگار هیچ اسمی نمیتونه اون بالا جا خوش کنه الا اسم ِ خودش .. با هیچی نتونستم کنار بیام ..
-
درس ِ زندگی
یکشنبه 20 مرداد 1392 01:42
بضی وقتا باید صبر کنی بضی وقتا باید سکوت کنی بضی وقتام بایــــد گذشت کنی ! زندگی ای که هر لحظه این چیزارو بهت درس میده ! درسای زندگی بضی وقتا تلخ ِ اما ازین تلخیاشم باید گذشت !
-
تولدت
جمعه 18 مرداد 1392 04:53
تو ی ِ اتفاقی ، ی ِاتفاق ِ خوب که شاید تو زندگی ِ هر کسی وجود نداشته باشه .. اما تو توی زندگی من رخ دادی ، بودنت رو جشن میگیریم ، کنار من سال به سال بزرگتر شدنت رو دوستت دارم هامون رو ، لحظه هامون رو تولدت مبارک
-
درد
چهارشنبه 16 مرداد 1392 00:59
به طرف ِ صدا که برگشتم تعجب از چشمام میبارید ، اصن خودش نبود .. انگار یکی دیگه بود ، چشمای ورم کرده ، لبای ورم کرده ، انگار تو لپاش دوتا الو گذاشته بودن انقد که ورم کرده بود .. اصن نمیتونست حرف بزنه ، انگار به زور صداش از بین ِ لباش خارج میشدن ، فقط شنیدم که میگفت بابات کجاس و تونستم بگم بیرون ِ ، بغض کرده بودم...
-
چشم های رعنا
یکشنبه 13 مرداد 1392 02:38
داشتم میگذشتم که چشمم به میز خیلی بزرگ خورد .. خیلی کنجکاوانه نگاه میکردم و تپلی پشت ِ سرم داشت میومد و میگفت خیلی دلم میخواد تنها چیزی که دیدم ی ِ عالمه عکس از طفلای معصوم و نازنین ، حتی وقتی داشتم رد میشدم ی اقایی اومد حرف بزنه که سرمو با بغض برگردوندم .. فکر میکردم نمیتونم از پسش بر بیام .. اما رعنا نذاشت ! رعنا با...
-
دانشکده
شنبه 12 مرداد 1392 15:33
یاد گذشته افتادم .. یاد روزای دانشکده ، گندم راس میگه ، رو چمنا میشستیم و حرف میزدیم .. حتی خعلی وختا حرفامون واجب تر از کلاسمون بود و اگه جا داشت کلاسو می پیچوندیم ، از روزامون میگفتیم ، از ارزوهامون ، از رویاهامون ، حالا انگار همه ی اونا یکی یکی داره به حقیقت تبدیل میشه ، و حالا که همدیگرو میبینیم .. میفهمیم که چقدر...
-
ازمون ِ عشق
چهارشنبه 26 تیر 1392 17:21
گاهی حس میکنم حرفی برای گفتن ندارم ... اما احتیاج زیادی برای حرف زدن ، نوشتن دارم .. الان هم از همون وقت هاست ، که حرفی ندارم اما دلم میخواد که حرف بزنم و بنویسم ، ازین روزای خاصم ، گاهی وقتا شکایت میکنم که این روزا چرا انقدر کش دار شدن و چرا به محبوبم نمیرسم و در کنارش به ارامش ، ولی بعدش نهیب میزنم و شرایط رو که...
-
اغوشتو باز کن برام
چهارشنبه 19 تیر 1392 01:03
مهم نیست خیلیا چی کار میکنن نمیکنن ! به خودشون مربوط ِ اما من امسال ازت خواسته هایی دارم ، که باید به تمومشون رسیدگی کنی ! باید بهم بدی ، باید بغلم و کنی و اجازه بدی تو بغلت زندگی مو شروع کنم ! من منتظر ِ اغوشتم !
-
..
شنبه 15 تیر 1392 00:08
به آتش نگاهش اعتماد نکن ! لمس نکن ! به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند، به سرزمینی بی رنگ ! بی بو و ساکت آری، بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو ! اگر خواستار جاودانگی عشقی × حسین پناهی