-
یک سالگی ِ رسمی شدنمون !
جمعه 14 تیر 1392 17:35
امروز ی ِ جوری تو خونه فعالیت میکردم که حس کردم چقدی بزرگ شدم D: بعد با تپلی هی تو مطبخ می چرخیدیم و کارا رو میکردیم ی ِ حس ِ خوبی بهم میداد ، بعد تازه فهمیدم چقدر این همه زحمتی که تا حالا کشیدم و غُر زدم براش نتیجه داده و کمتر از قبل کم میارم برای کارای خونه ! خُب این خیلی خوبه ، ینی پیشرفت D: امشب جشن ِ عقد پسر عموی...
-
موج ِ + و -
سهشنبه 11 تیر 1392 19:47
تو این روزا همش دارم به این فکر میکنم که وقتی با ادما برخورد میکنم همون موجی که میدم با همون موج پس میگیرم ! ینی هر وقت توی ذهنم در مورد ِ ادما خوب فکر میکنم و توی عملم تاثیر میذاره و این باعث میشه دیگران هم همونجور باهام برخورد کنن ... هر وقت بد فکر کردم و عیب هارو بیشتر تو ذهنم جلوه دادم ، باعث شده که بازخور منفی پس...
-
جاده های رویا
پنجشنبه 6 تیر 1392 17:11
خسته م ، باید برم و با خودم کنار بیام !
-
اشتباه
شنبه 1 تیر 1392 20:29
وقتی میفهمی اشتباهت کجاست و از کجا داری این همه درد میکشی اونوقته که ی ِ نور ِ امید ِ خیلی قشنگ تو دلت سو سو میزنه و تورو به رویا میبره !
-
بی قرار
چهارشنبه 29 خرداد 1392 19:54
توی این همه بی قراری حتی دیگه خودمو هم نمیشناسم و سخت در عذابم ، بغضی که گلوم و می فشاره ، گریه های وقت و بی وقت ، همه بی قراریمو تشدید میکنه ، خسته م ، و خیلی دلگیر ازین ادما !
-
اعتراف
چهارشنبه 22 خرداد 1392 14:38
گویی منتظر ِ یک اعتراف ِ عاشقانه باشی
-
کی ؟
سهشنبه 21 خرداد 1392 17:43
بازم برگشتم به عقب ... ولی این باعث نمیشه نگاهم همیشه به عقب باشه ، بر عکس !! به تنها چیزی که این روزا فکر میکنم خیلی زیاد اینه که کی ؟ "کی" کلمه ی خیلی مهمیه توی این روزای من !! عجله دارم یا ندارم مهم نیست ! فقط دلم نمیخواد خسته بشم و به صدا در بیام میتونم بگم که این خدای اسمون ها و زمین هر وخ منو اینجوری...
-
لعنت بر دهانی که بی موقع وااا شود
سهشنبه 21 خرداد 1392 00:50
کاش ادما جلوی زبونشونو میگرفتن ، کاش بضیام میفهمیدن که هر حرفی که شنیدن لزوما گفتن نداره ، کاش اینقدر دلم نمیشکست !
-
مرد ِ رویاهای من
یکشنبه 19 خرداد 1392 15:43
آن دورها را نگاه کنی ُ مردی را ببینی و قلبت تمام ِ احساسات ِ قشنگ ِ دنیا را ببلعد ! و تو بفهمی که ان مرد ، همان مرد ِ رویاهای توست که به یکباره تمام قلبت را تسخیر کرده ست ..
-
اغوش
جمعه 17 خرداد 1392 22:40
کافیست دستانت را باز کنی ، اغوش ِ گرمت خود نمایی کند ، بازوانت مرا به تو گره بزند ، ازین عاشقانه تر هم میشود ..
-
به دیدنم بیا
پنجشنبه 16 خرداد 1392 21:00
پشت ِ تمام ِ زاویه های زمین منتظرت بودم ، چگونه شد که ندیدی مرا !
-
تمام ِ پیچیده گی هایم
پنجشنبه 16 خرداد 1392 19:20
چیزی در درونم عذابم میدهد ! گویی مغزم در حال ِ انفجار است ، چیزی گوشه ای از ذهنم ارام و قرارم را گرفته است ، حتی دلم نمیخواهد نزدیکش شوم ، اما مرا ناخوااگاه به سمت خود می کشاند ،، ترس ِ نداشتنش آزارم میدهد ، نمیدانم چرا اینقدر پیچیده ست ! او ساده مرا نمیخواهد ولی ذهنم مرا میپیچاند ، انقدر شلوغ است که گویی مردمائی دران...
-
چند روزی نباس باشیم
یکشنبه 12 خرداد 1392 17:00
قراره نو بشیم ، خیلی هم عالی خیلی هم جالب ، خیلی هم استقبال میکنیم ازین حرکت بلاگ اسکای ! بوس بهت
-
سفری دور اما نزدیک
شنبه 11 خرداد 1392 11:48
این چند روز رو در سن پطرز بورگ به سر میبردم ،، سرمایی وحشتناک داشت و اصلن دوست داشتنی نبود ،، اما عشق درین سرزمین در لابه لای امواج نیستی موج میزد ، اون عشق رو دوست داشتم ، شاید خیلی متفاوت از دنیای ایرانی ِ ما بود !
-
عجب !
شنبه 4 خرداد 1392 22:35
هر چی میخری فشرده س بذاری تو اب وا میشه ! حیرتم فردا پس فردا ینی گوجه سبزم میخوان بم بدن باید فشرده تحویل بگیرم بذارم تو اب واشه ؟
-
فقط 10 دقیقه
پنجشنبه 2 خرداد 1392 12:45
میگن باید صبر کنیو آینده رو پیش بینی نکنی ، تنها کاری که این روزا نمیتونم بکنم اینه که صبر کنم و در مورد ِ اینده قضاوت نکنم ! واقعن نمیتونم ، داره دیوونم میکنه آینده ی مزخرف ، هیچ کسم نمیتونه حتی فکرشو کنه توی این چهره ی آروم چه غوغایی ِ ! ای کاش فقط 10 دقیقه از آینده رو میتونستم ببینم و بفهمم چی میشه تا اروم بگیرم !
-
رویاها
سهشنبه 31 اردیبهشت 1392 02:34
خیلی چیزا تو وجودم ناارومم میکنه ، ادما با رویاهاشون زنده ن ، رویاهایی که خیلی سخت میشه به دستشون اورد ،، وقتی فکرشو میکنم همه ما آدما وقتی چیزی برامون رویاس ، رسیدن بهش سخت تره ، مثه بچه ای که راه رفتن بلد نیست ، ولی وقتی ی ِ سیب نشونش میدن تمام ِ تلاششو میکنه که بره اون سیب و بگیره و هی اون سیب و ازش دور میکنیم ،...
-
آرامش
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 15:58
× آرامش مطلق در کنار ِ تو را آرزوست !
-
حافظااا
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 02:13
منم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیر مغان ورد صبگاه من است.. بی نیازی و استغنای ذاتی در تو وجود دارد و به دنیا و تجملات آن بی اعتنا هستی خلوص نیت و حضور قلب تو موجب براورده شدن دعاها و خواسته هایت میشود. سر در درگاه حضرت حق فرود اور و مطمئن باش با توکل به او مشکلات حل خواهد شد
-
با من باش
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 01:26
دوست داشتم کنارم باشی ، دوست داشتم با هم باشیم ، این همه دوری گاهی منو میترسونه ، گاهی آزارم میده ، و همیشه دلتنگم میکنه .
-
خواهر شوهر
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 00:58
امروز تو استخر ی ِ تصمیم ِ دست ِ جمعی گرفتیم اونم این بود که خواهر شوهرامونو بیاریم و رویا جون با ی ِ مرگ ِ دست ِ جمعی همشونو غرق کنه ! خدا خیرش بده واقعن ،، وقتی این بحث ِ شیرین پیش اومد درد ِ دل ِ همه وا شد ، همشون از خواهر شوهراشون ناله میکردن ! خُب خیلی هم خوشحالم که داداش ندارم و خواهر شوهر نمیشم و حتی عمه D: ،...
-
سرما خوردگی
جمعه 27 اردیبهشت 1392 13:59
اگه سرماخوردگی منو ول کنه خُب خیلی هم ذوق مرگ میشم ،، اصن نمیدونم قصدش چیه سالی به دوازده ماه همش چسبیده به من ،، کنه ی خر ! اصن نمیتونم نفس بکشم ،، اگه میشد حتما تفش میکردم بیرون ، باور کن ، اصن بی خودی نیست میگن سرما خوردگی نه که من بخورمش ،، اون منو خورده
-
لیلة الرغائب
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 21:18
پارسال و دو سال ِ پیش ی ِ همچین شبی انقدر تو فاز ِ غم و بغض ُ خاک برسری بودم ک ِ سر ِ سجاده الکی الکی چشمام می بارید ،، آرامش خواستم ،، حالا آرومم ،، تقریبا آرومم ،، امیدوارم این ارامش ابدی باشه ،، چون هیچ چیزو با آرامش نمیتونم عوض کنم ،، × خداجون تو که خوب میبینی و خوبم میشنوی ،، مبادا نگاهتو ازم بگیری ها ؟ بوس بهت .
-
حرف میزنیـــــــــــــم D:
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 17:55
این همه تغییرات و فرار و این حرفا واسه این بود ک ِ حرف بزنم ،، از تموم این روزایی ک ِ داره میگذره بگم ،، اصلنم باورم نمیشه ک ِ ینی چرا خیلی هم باورم میشه از همون روزای اول دیده بودم ولی ترجیح دادم کنار بیام و به خاطر ِ همسری گذشت کنم ! حالام هی پیش میاد و مجبورم گذشت کنم ! خودم خواستم و لعنت بر خودم باد ،، بعضی وقتا...
-
شروعی نو
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 16:25
× کجای قصه م بودی ک ِ تازه پیدات کردم ..
-
فرق ِ روزای مجردی و متاهلی
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 15:27
نمیدونم شاید مجبور باشم دیگه اینجا نباشم !! چون خیلی دورم ازین جا و ازین روزایی ک ِ ثبتشون کردم ! باید در موردش فکر کنم !
-
بعله زندگی
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 15:26
× ز ن د گ ی منم مثل همه ی آدمای دیگه زندگی رو شروع کردم اما چطوری ؟ با مشکلات ِ خاص ِ خودم ، با ی ِ سری مسائلی ک ِ همون اوایل دیدم و قبولشون کردم و به خوبی ممو بخشیدم ! خُب حالا هم همش دارم میبینم و به خوبی ِ ممو دارم میبخشم !
-
دنیای روشنا
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 18:56
همیشه بهانه ای هست برای زنده ماندن ! کتابی رو شروع کردم که اخراشه و در مورد وبلاگ نوشته بود ،، یاد اون روزای قدیم خودم افتادم که چقدر با شورو شوق حرف میزدم و کلمه های خاصی رو استفاده میکردم ! با بزرگ شدنم دنیام عوض شد ،، شاید بهتر بگم با ادمایی دوست شدم ک ِ دنیامو عوض کردن ، نوشته هام و شیطنتام و ذوق کردنام و همه چیو...
-
"موجود ِ "خوبیم برا شما
شنبه 17 فروردین 1392 18:41
-
گــــــــــــــــاز
پنجشنبه 15 فروردین 1392 00:58
92 انگار پاشو گذاشته روی گاز و ترمزش بریده ، انقدر این روزا داره زود میگذره ک ِ باورم نمیشه وقتی ساعت و نگاه میکنم ! خیلی هم بد نیست من ک ِ دوست دارم ازین روزام دورتر شم و به ارامش برسم : )