-
این روز های من
شنبه 6 آبان 1391 17:31
روزهائی بس پُر از نداستن هایم ، پُر سر به هوائیم ، پُر از دلتنگی هایم ، دلتنگ برای روزهای پُر مشغله ی شیرین و شلوغ نه روزهایی ک ِ مرا در خانه محبوس میکنند و در مطبخ تنهایم میگذارند ، دچار ِ تکرار و تحمیل ِ افکار میشوم و متهم به سکوت ، بغض میکنم و بغض هایم را دانه دانه میجوم تا دلی نلرزد ، قلبی نشکند ، دست هایم به...
-
از خرید ِ کتاب تا ...
شنبه 22 مهر 1391 16:32
سایت google رو برای خرید کتاب های جدید باز کردم تا سایت پیشنهادی رو ببینم .. به سایت آمازون که رسیدم .. کلا کتاب که یادم رفت هیچ .. فقط لوازم خرید هائی رو دیدم که مدتها دنبال ش بودم .. ی سری چیزای قشنگ دیدم که میخوام : ( همین الان میخوام :-"
-
تعطیل
دوشنبه 17 مهر 1391 21:57
می دانی؟ یک وقت هایی باید رویِ یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت ... ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویی: بگذار منتظر بمانند. × حسین پناهی
-
آشنای آشنا
یکشنبه 16 مهر 1391 19:49
این خوب ست که بدانی کسی آشنا ، آشنای آشنا نوشته هایت را میخواند ، حال ِ تورا میداند ، اما به رویت نمی اورد ، این حال ِ خوبی ست که بانو امشب گرفتارش شده ست ، از حقیقی ، حقیقی تر شده م .. با نبودن بابایی ، هر لحظه هر کار که میکنم یادش میکنم ، دوری از او چندین برابر سخت تر از دوری از زیبای خفته ست ، شاید دلیلش سفرهای...
-
هیچ و پوچ
شنبه 15 مهر 1391 03:44
دلتنگ ِ نوشتنم ، اما حرفی برای گفتن ندارم ، فکرهائی که این روزها به سرم میزند ، اولین بارهائی که هنــــــــــــــوز هم ادامه دارند و گاهی به قدری شیرینند که ... ! جای حرفی برایم نمی ذارند ! خوبم ، به فکر ِ ادامه ی درسم اما می ترسم .. !
-
باران
شنبه 8 مهر 1391 20:06
حال ِ خوشی ندارم ، سرگیجه ، سردرد و از ان درد های همیشگی ِ دخترانه و ... کلافه م میکند .. شوخی های بی وقفه ی پدر ، اوف ... امشب زیبای خفته می اید .. نمیدانم چرا انقدر بی قرارش شده م .. میدانم همین که پایش به خانه برسد میشوم سگ و میشود گربه .. ولی خب ... دل ست دیگر ... امروز پای تلفن زن و شوهر پنبه میزدند و غش غش...
-
خانه ی بنفش م
شنبه 8 مهر 1391 00:31
در خانه م قدم گذاشتم ، خانه ی فردایم ، حس ِ خوبی بود ، وقتی همه چیز را در چشمانم چیدم و شد خانه ی من ، خانه ی روز های نمیدانم خوب یا بد .. اما امیدم و تمام ِ تلاشم برای خوب بودنش است ، اگر مداد رنگی ش را به دستم دهند ، بیشتر دوستش خواهم داشت ، اتاق ِ بنفشم را میخوهم به خانه ی بنفشم کنم ، میخواهم مدادی به دست بگیرم ُ...
-
زیبای خفته م جایت خالی
چهارشنبه 5 مهر 1391 23:39
مادر که خانه نباشد یک چیزی کم است .. نه .. یک چیز نه ، همه چیز کم است و هیچ چیز نیست ، هر چند خیلی زیر ِ یک سقف با هم سازش نداریم .. اما بی نهایت دلتنگم ، بی بهانه کار میکنم ، در مطبخ ول می چرخم ، زرتی گریه م میگیرد ، مثل همین بچه های دوزاری که بهانه ی مادر میگیرند و عر میزنند ، همان شکلی ها فرت و فرت فیلم دانلود...
-
زندگی
چهارشنبه 5 مهر 1391 02:13
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد .. × فروغ فرخزاد
-
امواج نگاهت
سهشنبه 4 مهر 1391 01:37
دریایی از ارامشم ، وقتی ک ِ می آئی ، وقتی که چشمانت تمام ِ وجودت را مثل یک طوماری از حرف نمایان میکند ، زیرورویم میکنی مَرد ، آواره ی امواج ِ نگاهت میشوم
-
..
سهشنبه 4 مهر 1391 01:35
استرس ، که چه میشود ، که چه میشوم ، دوست داشتم هفته م را به خوبی شروع کنم اما ، گویی از زهر تلختر است این روزهای لعنتی ِ کوفتی ! × هیس .. اینجا بانوئی درگیر ِ بغض ست ، ارام رد شوید تا نشکند آن لامصب ِ تمام نشدنی !!!!
-
پائیز مبارک
یکشنبه 2 مهر 1391 00:02
پاییز زنیست زیبا، با موهای بلند و روبانهای رنگی و مردیست تنها، عابرِ همیشهی خیابانی که زن از آن گذشته، رفته باشد × رضا کاظمی
-
نگاه های تلخ
شنبه 1 مهر 1391 20:24
تلاشم را میکنم فراموشم شود ، تمام ِ بغض های این چند روز را ، تمام ِ نگاه های معنادار را ، تمام طعنه های مسخره را ، تمام طعم ِ تلخ ِ حرفها را ، باید فراموشم شود ، باید برایت می گفتم و اشک میریختم تا ارام شوم ، تمامش را گفتم و بی صدا ریختمشان ، حال ارامم ، میگذرد ، تو هستی و به تو ایمان دارم ، که همراهم ، کنارم ، می آئی...
-
برو ..
سهشنبه 28 شهریور 1391 00:20
طــعـــم بـــوســه هــای مـــرا مــی دهـد تــمـــامِ تـــنــَـــت. حــالا مــی خـــواهــی بــــروی ؟! بــــــــــــــــرو ! × رضا کاظمی
-
عشق بازی یا بازی با عشق
دوشنبه 27 شهریور 1391 21:22
روزها امدند و رفتند و بانو با خستگی همچنان دست و پنجه نرم میکند ، همچنان به چیز های متفاوتی فکر میکند ، همچنان یک عدد کُپل که نه اما لاعر مُردنی ِ خوابالوست ، بعله ، بانو هنوز هم به چیز های خوب خوب فکر میکند ، پول پس انداز میکند ، فکرهای فضایی در سر دارد ، هنوز هم این مسئله ذهنش را درگیر میکند « عشق بازی یا بازی با...
-
آغوش ِ گرمت
دوشنبه 20 شهریور 1391 17:01
سفر عقب افتاد و فعلا هستیم .. فرداشب عازم سفر میشیم و .. آغوشت ، تنها جائیست که نباید ترک شود .. !
-
بوسه هایم
پنجشنبه 16 شهریور 1391 21:55
بارها گُریختهای از مرگ بی آنکه بدانی بر سینهات چشمزخمِ بوسههای مرا داشتهای! × رضا کاظمی
-
جنس ِ احساساتم
چهارشنبه 15 شهریور 1391 17:39
این روزها به نوع ِ جدیدی از احساساتم ، روزهایم ، لحظه هایم فکر میکنم ، و تمام ِ تلاشم را برای بهتر شدنش میکنم ، حداقل اینکه خودم از لحظه هایم لذت ببرم .. فکر میکنم باید روزهای جدیدی را تجربه کنم .. این فکرها انرژی زیادی میدهد و ارامم میکند ..
-
روزهای دلنشین
سهشنبه 14 شهریور 1391 19:41
حرفهائی از ته ِ دل گرفته باز هم روی زبان نشست ُ و ارامم یک روز ِ دیگر با دوست بودن ، یک دوست دیرین و دوست داشتنی ک ِ بی نهایت دلم برایش تنگ شده بود ، تمام ِ کارهای عقب افتاده + کمی خوشحالی و + بسیاری خستگی چاشنی سومین سه شنبه ی شهریور 91
-
انتهای انرژی
یکشنبه 12 شهریور 1391 02:44
نمیدانم نزدیک ِ 3 صبح میباشد و هنوز هم میخواهم بیدار بمانم ، اصلا تمام چیزها باعث ِ انرژیم شد و میخواهم مداوم باشم .. ان هم بیدار با موزیک های تازه دانلود شده م کنار موزیک های لایک خورده م ، میخواهم تا صبح هی ناخن هایم را رنگ به رنگ لاکی کنم ، از قرمز به سبز و آبی و در اخر هم شاید صورتی ِ همیشه م ! میخواهم قطعه قطعه...
-
یکی از همان اولین بار ها
جمعه 10 شهریور 1391 17:10
همش میخواهم دیروز را برایت ترسیم کنم بانو ، اما نمی شود شاید هم نمی گذارند ، شاید هم نباید ک ِ بشود ولی الآن می خواهم بگویم .. بگویم ک ِ تمام ِ تمامش ک ِ نه اما بیشتر حرفهای در گلو مانده را گفتیم ، رفتیم و گوشه ای نشستیم و بغضهایش رو در گلویم می فشردم و برایش خودم ، بلی خود ِ خودم بر زبان می آوردم تا خالی شود ، مَرد...
-
عاشق بود ..
جمعه 10 شهریور 1391 13:35
قطاری که تو را بُرد و خودش را به کوه زد خراب نبود؛ عاشق بود! × رضا کاظمی
-
آغوش ِ تو ..
پنجشنبه 9 شهریور 1391 19:47
× در آغوشت ، گویی به تابلوی stop the time برخورده باشیم .
-
نمیدانم
چهارشنبه 8 شهریور 1391 19:52
جلوی آینه مینشینم و با انگشتانم دست به لب ، پوست پوست های لبم را میکنم ، بی هوا پاهایم را تکان میدهم ، ذهنم نمیدانم کجا مشغول است اما چیزی در درونم فریاد نخواستن میکند .. نخواستن ک ِ نه ، بگذار جور ِ دیگری بگویم بانو ، در این هفته ی لعنتی ک ِ با ابرو های گره خورده م شروع شد تا همین حالا عین ِ سگ پاچه م را میگیرند و...
-
فریب
چهارشنبه 8 شهریور 1391 19:22
خدا را هم فریب دادهاند چشمهات وگرنه همان سالِ رفتنَت باید تمام شده باشد دنیا × رضا کاظمی
-
اتفاق ، اتفاق افتاده بود
سهشنبه 7 شهریور 1391 22:57
وقتی ما آمدیم اتفاق ، اتفاق افتاده بود ! حال هرکس به سلیقه خود چیزی می گوید و در تاریکی گم میشود . × حسین پناهی
-
به ساز ِ خیالت ..
سهشنبه 7 شهریور 1391 02:42
رقص نمیدانم اما هرشب به سازِ خیالِ تو میرقصم! × رضا کاظمی
-
گذشته ی استمراری ِ حالم
سهشنبه 7 شهریور 1391 00:27
از آن وقت هاست ک ِ بهانه گیر شده م ، دل گیر شده م ، هیچ چیز به دلم نمی چسبد ، حال ِ خودم را میگیرم .. دیگران را هم ، از آن روز هاست ک ِ ب ِ زمین ُ زمان دلم میخواهد بدو بیراه بگویم ، اصلا فحش بدهم ، بغض کنم ، گوله گوله اشکی بشوم ، زیر ِ تمام ِ این احساسات ِ نم ناک ، دلم میخواهد دوست بدارم ، آرام باشم و نشان دهم ک ِ...
-
فراموشی
شنبه 4 شهریور 1391 01:20
فراموشی...فراموشی...فقط فراموشی...سرآغاز سعادت آدمیست!!... × سید علی صالحی
-
بی راهه
شنبه 4 شهریور 1391 00:06
نمیدانم این روزها ک ِ میگُذرد کجایش باران دارد ک ِ من خیس ِ بارانم ، نمیدانم کجایش درد دارد ک ِ من درکش را ندارم هیچ ، گلوگیری نهان دارم از باران های این روز هایم خیس تر ، اما بی آبی آسمان ِ چشم هایم را گرفته ست ، نمیدانم ، کجای این جاده ی بی انتها را به بی راهه میروم ک ِ گلویم میگیرد ، باران به شوق می آید ، آسمان بغض...