-
برگ نخستین
پنجشنبه 21 شهریور 1387 03:23
دیروز گذشت . « برگ نخستین » پژمرد ، ... بهاری دیگر خواهد آمد ... برگی تازه خواهد روئید ... برگهای درخت زمان بنوبت میریزند ! بر آنچه از دست رفته تاسفی نیست ... بر آنچه خواهد گذشت نگرانم ... ! *پیوست : نمی دانم بی تو بودن را می توان تجربه کرد یا .. !
-
* نوچ ... باورم نمیشه ! اصرار نکن !!!!!
پنجشنبه 21 شهریور 1387 01:36
ای خدا جونم تو کف کارات موندم ! * دیشب تفعلی با حافظ میگیرم که وصال جانان و این حرفا ... یکی دیگه .. ! * امشب یکی دیگه msg میزنه ... و از چیزای مسخره شروع میکنه و به این می رسه ! *** وفاداری رو باید از نیلوفری آموخت که به دور شاخه ای می پیچد و در آغوشش میمیرد .. !! بعد از ی اس م س بلند دیگه ... ! که اون هم عاشقانه و...
-
* ای کاش !
چهارشنبه 20 شهریور 1387 17:17
* کاش جای این گلا بودم ... تا .. تا اخر عمرم ... نوازشم میکردی ! ای کاش !
-
* بارون میاد ... بارون
چهارشنبه 20 شهریور 1387 17:09
* اهای اسمون ... تو هم دیگه دوسم نداری ؟
-
* زنده م !
چهارشنبه 20 شهریور 1387 16:25
بیرون بودم * دکتر * قاب گوشیم ! * مانی پیشم بود * عکاسی رفتم * زنده م !
-
* گریه کردیم !!
چهارشنبه 20 شهریور 1387 16:17
دو تا خواهر ... که حرف همو خوب میفهمن ! * گریه کردم ... گریه کردی !! * گریه کردیم
-
* من و چند پله تا دانشجو شدن !
سهشنبه 19 شهریور 1387 01:31
سام ! - امروز قرار بود 8 بلند بشم ... با دردی که دیشب داشتم ... نمیدونم ... 9.30 بلند شدم .. در عرض 10 مین اماده شدم و زدم بیرون ... رفتم مدرسه .. جائی که 1 سال میرفتم و میومدم ... دلم تنگ شده بود ... وقتی وارد مدرسه شدم .. حس همیشه رو نداشتم .. خیلی زود گذشت .. ! رفتم تو ... مدرسه رو نقاشی کرده بودن ... رفتم داخل...
-
* تا کی میخوای روحمو بجوی ؟
سهشنبه 19 شهریور 1387 01:27
سام ! این روزا درد قلبم ... از همیشه بیشتر ... ! الان ساعت 12.30 و من نفسم بالا نمیاد .. حتی گریه هم نمیتونم بکنم .. لحظه ی سختیه ! صبح نوشت -: نمیدونم دیشب چطور خوابم برد ... اما از درد بی هوش شدم .. الانم درد دارم .. هیچ کس نمی فهمه چی میگم .. چه دردی دارم ... هیچ کس ! 6.34 am
-
* حکایت زیاده ... کو گوش شنوا !
سهشنبه 19 شهریور 1387 01:13
* حکایت غریبی است باران را از پشت پنجرهها دیدن !
-
* تو چی کردی با من ؟
سهشنبه 19 شهریور 1387 01:12
شب چه می کند نفس باد ، با درخت ؟ پیوست -: توانائی اومدن پیشتونو ندارم ! گله بی گله !
-
* "حالا " چشمانت منو به وحشت انداختن !
سهشنبه 19 شهریور 1387 01:11
پیش از سپیده دم ، دشتی پر از شکوفه باغی پر از چراغ دیدم که نور بر سر عالم فشانده اند از پشت میله های قفس ، گفتم : ای دریغ ... دل ها چگونه این همه تاریک مانده اند ؟! پیوست -: حرف دل بسیار دارم ... کدام را بازگو کنم ؟
-
* مینوازم .. برای دل محزونم !
سهشنبه 19 شهریور 1387 01:01
تو نیستی که ببینی ، چگونه پیچیده ست طنینِ شعرِ نگاه تو در ترانه ی من . تو نیستی که ببینی ، چگونه می گردد نسیم روح تو در باغِ بی جوانه ی من .
-
* نگاه تو "تنها" در بین چهار چوب پنجره زیباست !
سهشنبه 19 شهریور 1387 00:56
هنوز پنجره باز است . تو از بلندی ایوان به باغ می نگری . درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها به آن ترنم شیرین ، به آن تبسم مهر به آن نگاهِ پُر از آفتاب ، می نگرد . * آهنگ بلاگم را دوست میدارم !!
-
* کی اسمون دلش می باره ؟
سهشنبه 19 شهریور 1387 00:54
بــ ـاران ..... !! بهـــ ــانه است ....!! بهــــ ــانه ای برای زیر بــ ـاران راهی شــ ــدن ...!! راهی شدن در دل شب ....!! غـــ ــرق شدن در دل آسمان تاریــ ـک...!! اری بهـــ ــانه است ...!! بهـــ ــانه ای برای زندگی .... !! برای گری ستــ ـن .... !! برای ازادی ...!! رهـــ ــایی ....!! ب ا ر ا ن . . . . ! ! تنــ ـها بهـ...
-
* این دل واسه وا دیگه دل نمیشه !
سهشنبه 19 شهریور 1387 00:52
دهانـــ ـت را می بویند مبادا که گفته باشی "دوســــــ ــت می دارم" دلت را می بویـــ ـند روزگار غریبـــ ـی ست نازنیـــــن! و عشـــ ـق را کنــــ ــار تیرک راه بند تازیــــ ـــانه می زنند. عشق را در پستــــ ــوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ ســـــ ــرما آتـــ ـش را بسوختـــ ـبار سرود و شعر فروزان...
-
مای هیرت ! اوه گاد !
دوشنبه 18 شهریور 1387 07:31
آسْمانِ دِلَمْ اَبری ستْ ! پیوست -: درون زورق شب چشمه ی مهتاب می جوشد ! « گل مرداب » مینوشد ! بمستی سخت می کوشد ! که تا زیباتر از هرشب ، « بساحل ها » روان گردد رها از گور مرداب نگاه مردگان !! گردد
-
از من خواست !
دوشنبه 18 شهریور 1387 07:24
از من میخواست سخن بگویم ! سراپا سخن بودم اما لبانم خاموش بود ! سخن در نگاهم می رقصید ... شگفتا !! که او حس نمی کرد ؟؟... پیوست -: شاید .... ب ا ر ا ن بهانه است !.
-
چشم ترم !
یکشنبه 17 شهریور 1387 17:39
پیاده می رفتم نگاه شعله ورم بود و اشکِ چشم ترم نگار خانه ی عمر گذشته در نظرم ... چه دره های عمیقی ! نمی توان پل بست ؟ به لحظه های گریزان ، نمی توان پیوست ؟
-
بارون !
یکشنبه 17 شهریور 1387 17:38
* چه غمگینه ... وقتی که بارون نمیگیره !
-
می نوازم ... به تو که از همه چی محرومی ... !
جمعه 15 شهریور 1387 01:48
* با خوندن بلاگ الهام جون ... متاثر شدم ... کاش منم مثه اون بودم ... دلم خواست !
-
دانشجو میشویم ... با تاسف بیسیار !!
پنجشنبه 14 شهریور 1387 18:01
* قزوین .... شبانه .... مدیریت بازرگانی لعنت به این شانس ! پیوست -: بلاخره تموم شد و ما شدیم خانوم دانشجو !! خدایا شکرت !
-
به سرزمین باران !
چهارشنبه 13 شهریور 1387 18:23
قدر دلـــ ـم برای زیر بــــــ ــاران قدم زدن تنــــ ـــگ است .... ............ !! چقدر دلــــ ـــم برای پـــــ ــائیز تنگ است ..... زمانی که بـــــ ــرگ های زرد و زیبا زمین تیــــــ ــره را پوشانده اند ...... و من می گذرم ........ با نجـــ ــوایی در دل .... برای بـــ ـرگ های تنهای پــــ ــائیزی ..... که بی گنـــــ...
-
رویاهای زیبا !!
سهشنبه 12 شهریور 1387 23:00
* چه قشنگن رویاهائی که به واقعیت می پیوندن !!
-
کنکور ازاد .... قبـــــــــــــــول
دوشنبه 11 شهریور 1387 18:42
* علوم سیاسی ... کرج ... انتخاب اول ... قبــــــــــــول خوشحالم ... خوشحالم م م م م م م م
-
نتایج کنکور امروز میاد !
دوشنبه 11 شهریور 1387 12:38
* تا ساعتی دیگر نتایج دانشگاه ازاد اسلامی می آید ! * خدایا آبروی مارا خریداری کن * نوکرتم ! -
-
بعد چند روز ... تلافی کردم ..
یکشنبه 10 شهریور 1387 02:19
سام ! وای ی ی من چند روزی اپ نکردم ... باورم نمی شه ... خوبم ... ترانه مادری تموم شد با دو قطره اشک ... از اون دسته فیلم هائی بود که خوب تموم میشد اخرش و خوب بود ... دیشب لواسون بودم .. :دی کلی خوش گذشت ... بارون اومد ... تو سرما کلیییییییییی چائی و قهوه و نسکافه اینا خوردم ... تو بالکن ویلا کلی تو سرما یخ زدیم ... با...
-
بازی ... بازی
یکشنبه 10 شهریور 1387 02:04
بازی.... - بازی 1/ بترک :دی - * چند تا سوغاتی که میدوسم ! - 1/ فرشا بافت های اصفهان :دی 2/ عطر 3/ شکلات - - * جاذبه های گردشگری که می دوسم .. - 1/ دود های فضا ینده ی تهران ... 2/ عاشق تخت جشیدم .. 3/ پاریس و ونیز ... 4/ هالیوود رو خیلی دوست دارم ببینم .. ! 5/ آرامگاه سعدی ! 6/ سرعین .. 7/ جنگل ها ا ا ا ا در شمال .. 8/...
-
Thank you
یکشنبه 10 شهریور 1387 01:59
Thank you generous God ! you have injected life with joy thus we kniw laughter . you have dabbed creation with color thus we enjoy beauty . you have whistled a divine tune into the rhythm of life thus we hear music . you have filled our mineds with questions thus we appreciate mystery . you have entered our hearts...
-
بی بهانه !
یکشنبه 10 شهریور 1387 01:58
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای با ناز میگشود دو چشمان بسته را میشست کاکلی به لب آب تقره فام آن بالهای نازک زیبای خسته را خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشنی دلکشی دوید موجی سبک خزید...
-
می اندیشم ..
یکشنبه 10 شهریور 1387 01:54
دگر باره می اندیشم لیک میدانم که این اندیشه ها و افکار جز تنهایی و تهی بودن علتی نمیتواند داشته باشد . به چه می اندیشم , به خودم و زندگی سراسر غمی که داشته ام و به مردم . مردمی که تلاش می کنند , جستجو می کنند و به دست می آورند . اما من نه توان یافتنم است و نه یارای جستجو کردن پس چگونه توانم قلب افسرده و ماتم گرفته ام...